قرآن و اهل بيت رمزماندگاري تنها راه نجات بشریت، عمل به آموزههای قرآن با تفسیر اهل بیت سلام الله علیهم میباشد
| ||
سوال: علي ابن ابي طالب سه ويژگي داشت: 1- كچل بود. 2- قدكوتاه بود. 3- چاق بود. اما ببينيد كه علي چگونه در اين سه مورد از خودش دفاع ميكند: سال رجل امير المؤمنين( ع) فقال: اسالك عن ثلاث هن فيك اسالك عن قصر خلقك و كبر بطنك و عن صلع راسك؛ فقال امير المؤمنين( ع) ان الله تبارك و تعالى لم يخلقني طويلا و لم يخلقني قصيرا و لكن خلقني معتدلا، اضرب القصير فاقده و اضرب الطويل فاقطه و اما كبر بطي فان رسول الله صلى الله عليه وآله علمني بابا من العلم، ففتح ذلك الباب الف باب فازدحم في بطني فنفخت عن ضلوعي.. » ؛ «مردي از امير المؤمنان در مورد دليل كوتاهي قدش و بزرگي شكمش و كچلي سرش پرسيد، امير المؤمنين پاسخ داد: الله عزوجل مرا نه قد بلند آفريد و نه كوتاه، مرا متوسط آفريد، قدكوتاهها را (از بالا به پائين) دو نيم ميكنم و بلند قد را (از كمر) تقسيم مي كنم؛ اما دليل بزرگي شكمم؛ در حقيقت رسول الله (ص) مرا دروازهاي از علم آموخت و از آن دروازه هزار در باز شد؛ پس (اين علمها) در شكمم جمع شدند كه از راه دندههايم باد شده. احتمالا از راه قلبش وارد معدهاش شدند؛ زيرا از نظر قرآن، انسان نه با مغز، بلكه با قلبش فكر ميكند. ضمنا او همان جلاد بني قريظه است. توجيه علي در مورد كچلياش!: «اذ اراد الله بعبد خيرا، رماه بالصلع فتحات الشعر عن راسه و ها انا ذا…» ؛ «اگر الله به بندهاي اراده خيري داشته باشد، او را كچل ميكند آنگونه كه من هستم. اين است قيافهي واقعي او؛ شايد برايتان جالب باشد كه در زمان زندگي علي به او كچل شكم گنده ( الأنزع البطين ) ميگفتند. پاسخ اجمالی: فضائل امیرمومنان در قرآن کریم، کتابهای حدیثی و تفسیری شیعه و سنی بر کسی پوشیده نیست و برای همین عدهای با استناد به روایاتی ضعیف و غیر قابل استناد، پندار خدشه در شخصیت آن حضرت را دارند و این درحالی است که در قرآن معیار کرامت و بزرگی تقواست و رنگ و نژاد و قبیله تاثیری در انسانیت افراد ندارد و حتی اگر این روایات معتبر باشد، باز نقصی بر امیرمومنان نمیباشد زیرا هیچ کسی به خاطر ریخته شدن موی سر، چاق بودن و یا قد مورد مذمت قرار نمیگیرد. پاسخ تفصیلی: مقدمه دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) به جهت بغض و کینه ای که دل داشته و دارند همواره در پی القاء شبهاتی هستند تا چهره اهل بیت مخصوصا حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را خدشه دار نمایند و در این بین به روایاتی تمسک می کنند که از نگاه علماء اهل فن مخدوش است در حالی در اموری که پذیرش آن منوط به روایتی از اهل بیت (علیهم السلام) است و قبل از هر کاری بایستی روایت از لحاظ سندی مورد بررسی قرار گیرد، بعد از آن نوبت به بررسی دلالی حدیث است و چند روایت به ظاهر وجود نقص در خلقت امیرمومنان با احادیث زیادی که دال بر زیبایی و حسن ظاهر حضرت علی -علیه السلام- است، در تعارض میباشد. خلقت زیبای امیرمومنان در منابع شیعه و سنی برخی از علماء در کتب خویش فصلی جداگانه برای زیبایی حضرت علی گشوده و روایاتی را ذکر کرده اند. ابن عبد البر در الاستیعاب مینویسد: جالبترين روايتى كه در شمائل حضرت على ديدهام، آن است كه حضرت على ميانه بالا و سياه چشم و خوش سيما بود و مانند ماه شب چهارده، از زيبائى مىدرخشيد! شكم مباركش، بزرگ و شانههايش، پهن و درشت انگشت بود و اندامى لطيف داشت و گردنش از سپيدى، مانند تنگى از نقره بود. جلو سرش مو نداشت و محاسنش، انبوه بود. استخوان شانه استوارى، مانند استخوان شانه شير بود. بازو و بند دستش از پيچيدگى قابل تشخيص امتياز نبود. در هنگام راه رفتن گامها را كشيده برمىداشت و هر گاه بازوى كسى را مىگرفت، چنان بود كه جان او را گرفته تا آنجا كه تاب نفس كشيدن را احساس نمىكرد. دست و بند دستش، فربه بود. گاهى كه به ميدان نبرد وارد مىشد، هروله مىكرد. دلى ثابت داشت و دلاورى نيرومند بود و با هر همنوردى روبرو مىشد و بر او پيروز مىگرديد.[1] يكى از افراد در ضمن ملاقاتى كه با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) داشت به عرض رسانيد، چگونه على مىتواند «لواء الحمد» را به دوش بكشد؟ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) در پاسخ فرمود: چگونه على تاب تحمل آنرا نداشته باشد، حال آنكه خصلتهاى چندى را در اختيار دارد: 1- شكيبائيش مانند شكيبائى من است. 2- و چهره زيبايش مانند چهره زيباى يوسف عليه السّلام است. 3- نيرويش مانند نيروى جبرئيل است.[2] از «ابن عباس» نیز روايت شده است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: كسى كه مىخواهد به حلم حضرت ابراهيم و به حكم نوح و به زيبايى چهره يوسف پى ببرد، همانا به على بن ابيطالب نظر نمايد. [3] علامه شيخ عبدالرحمن صفوري شافعي در ارتباط با شمايل ظاهري حضرت علي ميگويد: آن حضرت ميان قامت بود، چشماني سياه و درشت و روي زيبايي چون ماه شب چهارده و شكمي برآمده داشت كه بالاي آن گنجينة علم بود، محاسن شريفش پرپشت، موي سرش كم پُشت، گردنش چون تنگِ نقرهاي مانند بود.[4] ابن منظور به نقل از ابن عباس ميگويد: من زيباتر از شرصه علي نديدم. شَرَصه يا شِرْصه، ريختن موي دو طرف پيشاني از جلو سر است. ابن منظور در توصيف آن حضرت ميآورد: علي شكمي برآمده داشت و موي جلوي سرش ريخته بود مردم عرب ريختن موي سر را خوش ميدارند و چنين كسي را به فال نيك ميگيرند.[5] علّامه حافظ محب الدين طبري ميگويد: (علاوه بر اوصافي كه ذكر شد) شانههايي پهن داشت و مَفْصل بازو و شانهاش درشت بود.[6] اینگونه توصیفها میرساند که خلقت ظاهری امیرمومنان همانند خلقت معنوی آن حضرت زیبایی خاصی داشت و در کمال حسن و دلآرایی بود و در منابع معتبر شیعه و سنی همواره از زیبایی، خوش اندامی، باوقاری و متانت ظاهری امیرمومنان تعریف و تمجید شده است. اوصاف ظاهری امیرمومنان دلیل بر مدح نه نقص حضرت نکته مهمی که باید بدان توجه کرد این است که آیا اصلا این اوصاف دال بر نوعی نقص و عدم زیبایی است یا برعکس دلالت بر مدح دارد. از ظاهر روایتی که از الاستیعاب نقل کردیم این بدست میآید که نویسنده آن این اوصاف را دال بر مدح حضرت علی می داند. اوصافی مانند دستهای بلند، بلندی بندهای استخوانهای، چشم های بزرگ، خنده بر لب داشتن و... تا زمانی که هماهنگ با اعضاء دیگر بدن باشد، دلالتی بر نقص ندارد؛ بلکه در برخی موارد دال بر مدح و نیرومندی طرف مقابل می باشد. اما نکته دیگر درباره لفظ«ریزش موی جلوی سر حضرت» اینکه نوعا در افراد جوان موهای جلوی سر، ریزشی ندارد؛ بلکه این امر در میانسالی و پیری اتفاق می افتد و این یعنی حضرت از اول ریزش مو نداشت و کچل دانستن آن حضرت درست نیست. بنابراین بسیاری از مواردی که به عنوان وهن شیعیان نسبت به ائمه (علیهم السلام) شمرده میشود، دارای هیچ نوع وهن و مذمتی نیست به عنوان مثال اصلع بودن امیر المؤمنین علیه السلام از مواردی است که در برخی از روایات به آن اشاره شده است[7] و چنین امری توهین به شخصیت ایشان نمیباشد و فقط بخاطر وجود روایات دال بر این مطلب، به ایشان نسبت داده میشود. نقد و بررسی روایت توجیه امیر مومنان از خلقت ظاهری خود مرحوم شیخ صدوق چهار روایت درباره خلقت امیر مومنان نقل کرده است: روایت اول: «حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ لَمْ أَحْفَظْهُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً رَمَاهُ بِالصَّلَعِ فَتَحَاتُّ الشَّعْرُ عَنْ رَأْسِهِ وَ هَا أَنَا ذَا» ؛ «امیر مومنان فرمود: خداوند هر وقت برای بندهاش اراده خیر کند، او را کچل میکند و موهای جلو سرش ریخته میشود و من اینگونهام». روایت دوم: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثٍ هُنَ فِيكَ أَسْأَلُكَ عَنْ قِصَرِ خَلْقِكَ وَ كِبَرِ بَطْنِكَ وَ عَنْ صَلَعِ رَأْسِكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْنِي طَوِيلًا وَ لَمْ يَخْلُقْنِي قَصِيراً وَ لَكِنْ خَلَقَنِي مُعْتَدِلًا أَضْرِبُ الْقَصِيرَ فَأَقُدُّهُ وَ أَضْرِبُ الطَّوِيلَ فَأَقُطُّهُ وَ أَمَّا كِبَرُ بَطْنِي فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ عَلَّمَنِي بَاباً مِنَ الْعِلْمِ فَفَتَحَ ذَلِكَ الْبَابُ أَلْفَ بَابٍ فَازْدَحَمَ فِي بَطْنِي فَنَفَخَتْ عَنْ ضُلُوعِي» ؛ «مردى به امير المؤمنين گفت: مىخواهم از سه چيز كه در تو وجود دارد بپرسم. نخست از كوتاهى قامت تو، دوم از ستبرى سينهات، سوم از اينكه چرا موهاى جلو سرت ريخته است. على فرمود: خداى متعال مرا نه بلند و نه كوتاه بلكه معتدل و ميانه بالا آفريده است. به هر كوتاه قامت و بلند قامت كه ضربه بزنم به دو نيم مىسازم. ستبرى سينه من بدان جهت است كه رسول خدا بابى از دانش به من آموخت كه از آن هزار باب سرچشمه مىگيرد و اين بزرگى علم است». حضرت پاسخ سوال سوم را در این روایت نداده است، در روایت کتاب خصال پاسخ قسمت سوم را هم داده است و حضرت ريختن موهاى سرش به سبب كوشش و پيكار با هماوردان و پوشيدن جامه سپيد میداند: «وَ أَمَّا صَلَعُ رَأْسِي فَمِنْ إِدْمَانِ لُبْسِ الْبِيضِ وَ مُجَالَدَةِ الْأَقْرَانِ».[8] روایت سوم: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ تَمِيمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الْأَنْزَعِ الْبَطِينِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَيُّهَا الرَّجُلُ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ رَجُلٍ مَا وَطِئَ الْحَصَى بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنْهُ وَ أَنَّهُ لَأَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى أُمَّتِهِ وَ أَنَّهُ الْأَنْزَعُ مِنَ الشِّرْكِ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ مَنْ أَرَادَ النَّجَاةَ غَداً فَلْيَأْخُذْ بِحُجْزَةِ هَذَا الْأَنْزَعِ يَعْنِي عَلِيّاً»[9] ؛ «مردى نزد ابن عباس رفت و به او گفت: مرا از انزع بطين على بن ابى طالب خبر ده، مردم در بارهاش اختلاف دارند؟ ابن عباس گفت: اى مرد به خدا از مردى سؤال نمودى كه بعد از رسول خدا روى ريگها احدى از او برتر و افضل قدم نگذارده او برادر رسول خدا و پسر عمو وصىّ و خليفه آن حضرت بر امّتش مىباشد، او انزع و بركنار از شرك و بطين و پر از علم مىباشد، از رسول خدا شنيدم كه مىفرمودند: كسى كه مىخواهد در روز فرداى قيامت اهل نجات باشد بايد دامن اين انزع يعنى على را بگيرد». در سند روایت اول آمده است: «بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ لَمْ أَحْفَظْهُ» یعنی سند روایت را حفظ نکردهام و این یعنی سند مرفوع میباشد و چنین حدیثی قابل استناد نمیباشد. سند روایت دوم که هم در علل الشرائع و هم در الخصال آمده است نیز ضعیف و غیر قبل استناد است زیرا: نام محمّد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانيّ در کتب رجال نیامده است و فقط شیخ صدوق زیاد از او با رضی الله عنه و رحمه الله علیه یاد کرده است.[10] نام حسن بن على العدوى نیز در کتب رجال اولیه نیامده و در اسناد شیخ صدوق آمده است.[11] نام عباد بن صهیب بن عباد و نام پدرش نیز در کتب رجال نیامده است.[12] فقط عباد بن صهيب أبو بكر التميمي جد عباد بن صهیب ثقه و از امام صادق روایت میکند.[13] و شیخ طوسی وی را از اهل سنت دانسته است.[14] سند روایت سوم نیز ضعیف و غیر قبل استناد است زیرا: نام احمد بن حسن قطان و احمد بن یحیی بن زکریا القطان و تمیم بن بهلول در کتب رجال نیامده است.[15] بکر بن عبد الله بن حبیب نیز روایاتش گاهی پذیرفته و گاهی رد میشود.[16] عبایة بن ربعی از خواص امیر مومنان علی بن ابی طالب است.[17]
[1] . الاستيعاب،ج 2، ص 469. [2] . ساعدی، محمد باقر، فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، قم، انتشارات فیروزآبادی، چاپ اول، 1374ش، ج1، ص344. [3] . ساعدی، محمد باقر، فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، قم، انتشارات فیروزآبادی، چاپ اول، 1374ش، ج1، ص344. [4]. صفوري شافعي، عبدالرحمن، نزهه المجاس، ص454. [5] . ابن منظور، مکرم، لسان العرب، ج 18، ص 352. [6] . طبری، محب الدين، ذخائر العقبي، ص 57. [7] . ابن بابويه، محمد، التوحيد، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1398ق، چاپ اول، ص 180. [8] ابن بابويه، محمد، الخصال، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش، ج1، ص189، باب ثلاث كن في أمير المؤمنين، حدیث261.. [9] . ابن بابويه، محمد، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، 1385ش، علل الشرائع، ج1، ص 159، باب 128 باب علة الصلع في رأس أمير المؤمنين ع و العلة التي من أجلها سمي الأنزع البطين، حدیث 3-1. [10]. نمازى شاهرودى، على، مستدركات علم رجال الحديث، 8تهران، فرزند مولف، چاپ اول، 1414ق، ج6، ص359. [11] . مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال(رحلي)، بى نا، بى جا، چاپ اول، ج3، ص17. مستدركات علم رجال الحديث، پیشین، ج3، ص5. [12] . مستدركات علم رجال الحديث، پیشین، ج4، ص335. ج4، ص272. [13]. نجاشى، احمد، رجال النجاشي، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، چاپ ششم، 1365ش، ص293. [14] . طوسى، محمد، رجال الطوسي، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، چاپ سوم، 1373ش، ص142. [15] . مستدركات علم رجال الحديث، پیشین، ج5، ص290. ج1، ص508. ج2، ص73 [16] . رجال النجاشي، پیشین، ص109. حلى، حسن بن يوسف، رجال العلامة الحلي، قم، الشريف الرضي، چاپ دوم، 1402ق، ص208. تفرشى، مصطفى بن حسين، نقد الرجال، قم، موسسة آل البيت لإحياء التراث، چاپ اول، 1377ش، ج1، ص294. [17] . تقى الدين حلى، حسن بن على، الرجال، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342ش، ص5. موضوعات مرتبط: ائمه هدی جانشیان الهی و معصوم رسول خدا، غدیر خم حقیقتی انکار ناپذیر [ پنجشنبه هفتم مرداد ۱۴۰۰ ] [ ] [ فرج اله عباسی ]
[ ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |