بررسی شبهه وجود توهین و افترا به دیگران در قرآن
حسن رضا رضایی
فرج اله عباسی
چکیده
توهین و افترا، مطلوب قرآن نیست و با روش تربیتی اسلامی در تضاد است. برخیها با استفاده از تشبیهات و تمثیلات کفار و منافقان به حیوانات، ادعای توهین نمودهاند. نوشتار پیش رو به این سوال اصلی پاسخ میگوید: آیا در قرآن توهین و افتراء به دیگران وجود دارد اگر دارد چگونه قابل تحلیل است. این مقاله که به روش توصیفی – تحلیلی و بر اساس منابع کتابخانهای تنظیم شده به این نتیجه رسیده است که روش قرآن در بیان حقایق و وحی الهی در قالب تشبیه و تمثیل و مجاز و کنایه است و تا اذهان را مأنوس و حقایق را ملموس نماید. تشبیه کفار و منافق به حیوانات در قرآن مطرح شده تا فطرت خفته را بیدار نماید و رفتارهای کفار را تشبیه به رفتار حیوان نموده و در پی تحقیر ذات نبوده است و همچنین برای تصویر سازی و قضایا و ساکت کردن افراد لجوج بکار گرفته شده است. استفاده از وجه شبه بین کفار و حیوان بالاترین روش تربیتی قرآن است که مخاطب را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
واژگان کلیدی: توهین در قرآن، تمثیل در قرآن، تشبیه در قرآن، شبهه افترا، روش تربیتی.
مقدمه
قرآن کتاب تربیت است و تمام نیازمندیهای بشر اعم از عقاید، احکام و اخلاق در آن مطرح شده است. برخیها با این ادعا که قرآن کتاب اخلاق و تربیت است، چرا توهین و افترا به دیگران در آن دیده میشود درحالی که تربیت با اخلاق و برخورد مناسب میسر است. برای نمونه در برخی از آیات، به صورت تند و خشن برخورد شده است؛ مانند موضوع لعن و نفرین در قرآن (محمد/8، 23؛ بقره/88، 159، 161؛ احزاب/57، 60-61، 64؛ مائده/64؛ توبه/30، 68، 127؛ منافقون/4) که امروزه دستاویز برخی از فِرَق مسلمان شده است. از طرف دیگر سب و فحش در قرآن منع شده ولی در برخی از آیات، کفار و منافقان به حیوانات تشبیه شده است (محمد/12؛ بقره/171؛ انعام/179؛ انفال/22، 55-56؛ مؤمنون/108؛ جمعه/5؛ حج/73؛ عنکبوت/41؛ اعراف/40)؛ حتی سران برخی از ادیان به الاغ تشبیه شده است. علاوه بر آن مشرکان در زمره نجاست محاسبه شده است. اشاعه این شبهات در فضای مجازی و اتهام به قرآن، ضرورت پاسخگویی را دو چندان میکند.
نوشتار پیش رو به صورت توصیفی – تحلیلی و بر اساس منابع کتابخانهای تنظیم شده است برای اهدافی همچون پاسخگویی به شبهات مطرح شده در خصوص ادعای توهین به دیگران، اثبات حکیمانه بودن آیات الهی و نبودن توهین در قرآن میباشد.
مفهوم شناسی شبهه
اهل لغت برای شبهه تعاریف گوناگونی ارائه دادهاند. ابن فارس (م 395 ه) با توجه به ماده «شبه» مینویسد: «أصل واحد یدل علی تشابه الشیء وتشاکله لونا و وصفا؛ بر مشابه بودن دو چیز و هم شکل بودن دو چیز از نظر رنگ و صفت دلالت میکند.» سپس اضافه میکند: «و اشتبه الأمران إذا أشکلا؛ امر مشتبه شد یعنی کار به مشکل رسید.» ( ابن فارس، 1420ق - 1999م، ج3، ص243) جوهری قائل است: «والشُبْهَةُ: الالتباسُ؛ والمُتشابِهاتُ: المُتَماثِلاتُ؛ به اشتباه شدن و متشابهات یعنی مثل هم بودن» (جوهری، 1376ق، ج 6، ص2236) در نتیجه شباهت داشتن دو چیز را شبهه میگویند.
اما در اصطلاح بهترین تعریف را امیر مومنان امام علی (علیه السلام) نمودند و فرمودند: «وَ إِنَّمَا سُمِّیتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ؛ شبهه را شبهه میگویند، زیرا شبهه که در خارج مطرح میکنند، شبیه حق است.» (شریف رضی، 1366ش، خطبه 38) به عبارت دیگر، وارد کردن عبارت از ارائه دلائل فاسد و توجیهات نادرست به منظور حق جلوه دادن باطل و بالعکس.(برنجکار، 1391ش، ص 190)
1. زبان تشبیه در قرآن
در موارد ادعای توهین، اشاره به توهین در قالب تشبیهات شده است. برای فهم بهتر تشبیه لازم است به تبیین و فلسفه آن در قرآن پرداخته شود.
زبان قرآن داراى عنصر تشبيه است و عموم مردم تنها از راه زبان تشبيه كه مدلها و نمادهاى محسوس و ملموس و متداول است، مىتوانند پيام دريافت كنند(فراستخواه، 1376ش، ص 261). استفاده قرآن از تشبيهات كه براى تأثير گذاشتن در ذهن مخاطبان است، امرى لازم و ضرورى به شمار مىآيد و عملى پسنديده است.
تشبيه، چيزى را از آنچه هست، در وصفى خاص و بزرگتر و زيباتر و يا اين كه در مجال كوتاه و تنگناى عبارت كم، صفات و خصوصيات بىشمارى را در مورد چيزى ثابت مىكند. از رهگذر تشبيه، چيزهاى گنگ و عناصر بى زبان طبيعت، به سخن در مىآيند و در جمادات، زندگى احساس مىشود.( حسينى ژرفا، 1377ش، ص153)
كلمه «الشِبه»، «الشَبَه»، «الشَبيه» به معناى «مثل» و جمع آنها «اشباه» است و در اصطلاح، به معناى قرار دادن چيزى، مثل چيز ديگر است. (ابن منظور، 1414ق، ج13، ص503) تشبيه، داراى چهار پايه است:
یک) مشبّه: آنچه را به چيزى تشبيه میکنیم.
دو) مشبّه به: آنچه چيزى را به آن تشبيه میکنیم.
سه) ادات تشبيه: حرفهايى مانند «مثل»، «مانند» و... كه در كلام مىآيد و گاه نيز اين ادات در جمله نمىآيد.
چهار) وجه تشبيه: معمولا در جمله نمىآيد، ولى از قرينه كلام فهميده میشود. (حسینی ژرفا، 1377ش، ص 154؛ دهنوى، 1376ش، ص 291)
تشبيه را از جهات و اعتبارات گوناگون، به چند دسته تقسيم كردهاند؛ از جمله:
یک) در بعضى از تشبيهات قرآنى، مشبّه و مشبّه به، هر دو حسّى اند؛ مانند: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ» ( يس/ 39)؛ (و براى ماه، منزلگاهى قرار داديم، سرانجام به صورت شاخه كهنه قوسى شكل و زرد رنگ خرما، در مىآيد). (سيوطى، 1421ق، ج2، ص46؛ ثواقب، 1376ش، ص261)
دو) مشبّه و مشبّه به، هر دو عقلى هستند.( سیوطی، 1421ق، ج2، ص46)
سه) در بعضى ديگر از تشبيهات قرآنى، مشبّه عقلى، ولى مشبّه به حسّى است.
چهار) در تشبيه مىتواند، مشبّه حسّى و مشبّه به عقلى باشد، ولى اين نوع چهارم از تشبيه، در قرآن نيامده است؛ چون عقل، مستفاد از حس است؛ پس محسوس اصل معقول است. تشبيه محسوس به معقول، مستلزم آن است كه اصل را فرع و فرع را اصل قرار دهيم و اين، جايز نيست؛( ثواقب، 1376ش، ص 261. (با اختصار و توضيح)) اما در جايى كه «معقول» در ميان عرف، يك حقيقت عينى تصور و در ذهنها رنگ و لعاب حسّى به آن داده شود، مىتوان در تشبيهات از آن استفاده كرد. از این رو حکمت تشبیه در قرآن توهین و افتراء تعبیر نشده، بلکه نزدیکی اذهان تعریف شده است.
2. زبان تمثیل در قرآن
2-1. مفهوم شناسی مثل
«مَثَل» در لغت به معني، مانند، شبيه، صفت، حديث، قصّه، حجّت، عبرت، علامت، قول مشهور ميان مردم و...؛ در اصطلاح، تشبيه حقايق عقلي به امور حسّي و قابل لمس را گويند و جمع آن «امثال» است. مانند تشبيه «غيبت كردن» (مشبّه) به «خوردن گوشت مردة برادر ديني» (مشبّهبه) كه در قرآن، به كار رفته است( حجرات/ 12). در اين «مَثَل» همانگونه كه جاي كنده شده بدن مرده پُر نخواهد شد، آبروي ريخته شده كسي هم كه مورد غيبت قرار گرفته جبراني ندارد، لذا (احتمالاً) وجه تشبيه «عدم قابليّت جبران است» (راغب اصفهاني، 1992م، ص 438؛ عميد، 1363ش، ص 1058؛ قرشي، 1372ش، ج5 ـ 6 ـ 7، ص237؛ مكارم شيرازي، 1378ش، ص 13؛ مير خليلي، چاپ نشده، ص 123)
رابطه تمثيل و تشبيه: تمثيل بر وزن تنظير لفظاً و معناً و مَثَل بر وزن قمر دو لفظي باشند كه اگرچه از نظر هيئت مختلف است امّا از نظر مادّه يكي است و معناي آن در مقام استعمال جنبه مشابهت چيز را به چيزي ديگر نشان ميدهد ( توسلي گلپايگاني، چاپ نشده، ص2) (و هر دو زير، مجموعه تشبيه هستند؛ زيرا تشبيه داراي اقسامي است از جمله مَثل و استعاره و كنايه و مجاز).
حق مثلها را زند هر جا بجاش ميکند معقول را محسوس و فاش
تا که دريابند مردم، از مثل آن چه مقصود است بي نقص و خلل
(اسماعيلي، 1368ش، ص 113)
2-2. اقسام مثل و جايگاه آن در قرآن
در يك تقسيم بندي، «مَثَل» گاهي عملي است و به زبانِ كردار بيان ميشود و گاهي لفظي و به زبان گفتار، مثلهاي قرآن از نوع دوّم است و در تقسيمي ديگر مثلها نسبت به نتيجة آنها در قرآن و مخاطبين به سه قسم تقسيم ميشوند:
یک) مثلهايي كه باعث تذكر و يادآوري ميشود: «وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (ابراهيم/ 25) (خداوند براي مردم مثلها ميزند، شايد متذكّر شوند).
دو) مثلهايي كه موجب تفكّر ميشود: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (حشر/ 21) (ما اين مثلها را براي مردم بيان ميكنيم، شايد انديشه كنند).
سه) مثلهايي كه باعث ادراك ميشود: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» (عنكبوت/ 43) (ما اين مثلها را براي مردم ميزنيم و لكن اين مثلها را جز انديشمندان درك نميكنند).
مخاطبين، هم سه گروه ميشوند كه هر كدام از اقسامِ مَثَل به گروهي از مردم مربوط ميشود(مكارم شيرازي، 1378ش، ص 114؛ اسماعیلی، 1368ش، ص116).
در قرآن مجيد سه نوع مَثَل داريم:
یک) آنكه صورت تشبيه دارد.
دو) مربوط به داستان است.
سه) براي برگرداندن لغت از زباني به زبان ديگر است. شايد بتوان گفت كه در قرآن مثلها به چهار صورت بيان گرديده است:
یک) صريحاً ذكر شده است: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ... » (جمعه/ 5)
دو) با حرف «كاف» آمده است: «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ... » (بقره/ 19)
سه) با كمله مَثَل و حرف كاف «هر دو» بيان شده است: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً...» (بقره/ 17)
چهار) در آيه كلمه «مَثَل» و حرف «كاف» وجود ندارد ولي از سياق عبارت و مفهوم آن، وجود مَثَل نمايان است: «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابَ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياطِ...» (اعراف/ 40).
«مَثَل» غالباً از چيزها، جمادات، گياهان، جانوران و نظاير آن گفتگو مينمايد و جزء محكمات قرآن است، زيرا براي روشن كردن معناي متشابه آورده ميشود، ولي گاهي ممكن است براي كساني كه به مفهوم آن آشنا نيستند، متشابه باشد(اسماعیلی، 1368ش، ص 116).
در قرآن، كلمه «مَثَل» در 80 آيه، و كلمه «مِثل» در 81 آيه آمده است. «مثل» در قرآن، به معانى گوناگونى به كار رفته، مانند: حكايت تمثيلى (کهف/32)، صفت(نحل/60)، شبيه(زخرف/17)، داستانهاى گذشتگان و تاريخ سابق(بقره/214)، نمونه كامل و حجت(زخرف/59) و... .
قرآن، به مثالهاى خود افتخار مىكند و مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها...» (بقره/26) (خداوند از اين كه به پشه و كم تر از آن، مثال بزند، شرم نمىكند).
قرآن درباره آوردن «مثل» مىگويد: اين مثلها براى آگاه و متذكر شدن مردم آمده است: «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (زمر/27) (ما در قرآن براى اين مردم، از هر نوع مثلى، آورديم؛ شايد متذكّر شوند).
2-3. فلسفه و علّت ذكر مثل در قرآن
فلسفه مثلهاي قرآن، تنزّل مسائل بلند و عميق و بيان آنها در افق فكر مردم است(مكارم شيرازي، 1378ش، ص 13) و نقش مثال كه هنر به حساب ميآيد، در توضيح مباحث انكار ناپذير است و هيچ علمي از آن بي نياز نيست و در مباحث علمي، تربيتي، اجتماعي، اخلاقي و... از آن بهره ميگيرند.
2-4. اهميت و فايده مثل
اهميت مثل در پيام اوست نه در بزرگي و كوچكي چيزي كه به آن مثال زده ميشود، از جمله آثار مَثَل:
یک) حقايق پيچيده منطقي و عقلي و دور از دسترس را حسّي و نزديك ميكند.
دو) فهم مسائل را همگاني ميكند.
سه) درجه اطمينان را بالا ميبرد.
چهار) لجوجان را خاموش ميسازد.
قرآن مجيد در برابر كساني كه در مورد آفرينش حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ ايراد ميكردند كه مگر ممكن است انساني بدون پدر متولد شود، ميفرمايد: « إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (آل عمران/ 59) (مَثَل عيسي در نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك آفريد سپس گفت باش و او شد). ما اگر بخواهيم در برابر افراد لجوج بگوييم: اين كار در برابر قدرت بيپايان خدا كارِ سادهاي است؛ باز ممكن است بهانهگيري كنند، امّا هنگامي كه به آنها بگوييم: آيا قبول داريد كه انسانِ نخستين از خاك آفريده شده است؟ خداوندي كه چنين قدرتي دارد چگونه نميتواند انسان را از بشري بدون پدر متولّد سازد!!! قرآن از هر مَثَلِ بجا كه كاملاً هماهنگ و منطبق با مقصود و جنبه تربيتي هم داشته باشد، استفاده كرده است(آل عمران/ 59؛ زمر/ 27).
مدعیان توهین در قرآن به مثلهای قرانی خرده گرفتهاند و آن را در راستای توهین به دیگران برشمردند. در حالی که «مَثَل» وسيلهاى است كه براى وصف مراد، به كار میرود و بيان مقصود اصلى با تمثيل باعث میشود ذهنیت به حقيقت نزديكتر شود(طباطبایی، 1390ق، ج13، ص202) ضرب المثل و تمثيل، در جامعه با شكلهاى گوناگونى وجود دارد و مردم با ضرب المثل هايى ـ كه عموم مردم آن را مىفهمند ـ مطالب خود را تفهيم مىكنند. هر سخنورى كه از تمثيلهاى مخاطبان خود استفاده كند، هم سخنش را زيبا كرده است و هم مخاطبان، مطالب را بهتر درك مىكنند. قرآن كه الگوى تمام سخنوران، از نظر بلاغت و فصاحت است، استفاده از تمثيل را جزء برنامه بلاغى خود قرار داده است.
«مَثَل» به منزله واعظ شيرين زبان و ناصحى مهربان است كه مخاطبان خويش را با زبانى ساده و بيانى دل چسب و ملايم، به فرهنگ و عقايد و... دعوت مىكند و فرهنگ آنان را بر طبق عقايد خود تغيير مىدهد.
«مَثل»، حقيقت معقول را در قالب محسوس و با مثَلهاى معهود، جلوه مىدهد (ثواقب، 1376ش، ص18) و به سه معنا است:
یک) در اصل لغت، به معناى تشبيه به كار میرود؛
دو) در عرف لغت، به معناى قول ساير به كار میرود؛
سه) به معناى صفت غريب كه معناى مجازى است و از معناى عرفى به واسطه پيوندى كه با غرابت دارد، اخذ میشود(آلوسى، روح المعانى، 1415ق، ج 3، ص 162)
براى «مثل» شروطى را ذكر كردهاند:
یک) عدم تعقيد در انشاء آن گونه كه خواننده مقصود را به سهولت دريابد؛
دو) دورى جستن از سخنان زيادى و بيهوده؛
سه) سليس بودن عبارت؛
چهار) تنوع در بيان؛
پنج) بيان مقصود. (ثواقب، 1376ش، ص 18)
«مثل» مسائل منطقى پيچيده را آسان و فهم آن را همگانى و لجوجان را قانع مىكند. قرآن در آوردن مثل، (برخلاف مَثَل اعراب) ادب، مأنوس بودن و خوش آهنگى را رعايت كرده است(عرفان، 1379ش، ص 48)، براى مثال در توصيف جمال يوسف به كنايه مىفرمايد: «زنان هنگام ديدن يوسف، دست خود را بريدند»(یوسف/31)، در حالى كه مىتوانست بگويد: «وَ كَانَ يُوسُفُ مِنْ أَجْمَلِ أَهْلِ زَمَانِهِ» (و یوسف از زيباترين مردم زمان خود بود).
عربها، مثلهاى منفى و مثبت داشتند؛ اما آنچه قرآن كلامش را به آن تزيين داده، بُعد فصاحت و بلاغت است؛ براى مثال اعراب درباره احسان نمودن در برابر بدى، مىگويند: «اتق شر من احسنت اليه» (در مقابل كسى كه به شما خوبى مىكند، شرّى انجام ندهيد)؛ اما قرآن با جمله كوتاه و زيبا و داراى نظم خاص، مى فرمايد: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ» (الرحمن/60) (آيا پاداش خوبى و احسان، جز نكويى و احسان است).
نه تنها قرآن از تمثيل استفاده كرده است، بلكه پيامبران گذشته و معصومين(عليهم السلام) و حتى مردان عادى و شعرا و...، براى فهماندن مطالب خود از تمثيل، استفاده كردهاند.
حضرت على (عليه السلام) فرمودند: «وَ ضَرَبْتُ لَكَ أَمْثَالًا لِتَعْتَبِرَ وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا الْأَمْثَالَ» (شریف رضی، 1366ش، نامه 31) ([پسرم!] براى تو در دنيا و آخرت مثلها زدم، تا با آنها عبرت و پند گرفته و از آنها پيروى كنى).
از نظر علامه طباطبائى كاربرد مثل در قرآن از اين رو است كه آسانترين راه براى تبيين حقايق و دقايق است كه عالم و عامى هر دو در سطح و مرتبه خاص خود از آن بهره مند مىشوند. (طباطبائی، 1390ق، ج 3، ص 62) و اراده توهین در مراد الهی و در میان اهل فن نشده است.
3. روشهای دعوت قرآن به دور از توهین به مخالفان
تصور برخیها این است که قرآن در دعوت از مخالفان به توهین متوسل میشود در حالی که آیات قرآن و سیره نبوی خلاف آن را اثبات میکند. سرّ استفاده از روشهای گوناگون در دعوت و تعلیم، آن است كه انسانها گرچه از فرهنگ مشترك فطری برخوردارند، لیكن در هوشمندی و مراتب فهم یكسان نیستند؛ از این رو، لازم است كتاب جهان شمول الهی، معارف فطری را با روشهای متفاوت و در سطح گوناگون تبیین كند. چنانكه توحید را گاهی در چهره «برهان تمانع» عرضه میكند؛ برهانی كه حكیمان و متكلّمان، آن را به عنوان پیام وزین و سنگین تلقّی میكنند و در فهم، كیفیت تقریر تلازم مقدم و تالی و بطلان تالی آن قیاس، اختلاف دارند و گاهی همان توحید را در لباس مثلی ساده كه هر اُمّی درس ناخواندهای توان فهم آن را دارد(جوادی آملی، 1378ش، ج1، ص39).
3-1. دعوت قرآن در سایه اخلاق محوری
اهداف نزول قرآن برای هدایت و تربیت است و ضرورت دارد دعوت تربیتی قرآن همراه با اخلاق محوری باشد. توهین و فحش در تربیت جایگاهی ندارد و سبب دوری تربیت شونده میشود. البته برای کسانی که از حوزه انسانیت خارج شدهاند میتوان استثناء قائل شد و حقیقت را گفت و گفتن حقیقت توهین نیست. یکی از کاملترین راه و روش قرآن در فراخوانی جامعه به سوی ایمان، موعظه و حکمت است: «به وسيله حكمت و اندرز پسنديده (ديگران را) به راه پروردگارت دعوت كن ...»(نحل/125) در کنار موعظه، از بهترين، پيشرفتهترين و لطيفترين روشهاى گفتگو نیز بهره میگیرد: «با بهترين و پسنديدهترين صورت با ايشان گفتگو كن».(نحل/125) در گفتگو با اهل كتاب بر روى مسائل مورد اتفاق با آنان تاکید دارد: «با اهل كتاب گفتگو نكنيد مگر با بهترين و پسنديدهترين صورت، امّا با آن دسته از اهل كتاب كه ستم كردهاند (از در گفتگو وارد نشويد و) به ايشان بگوييد: به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر شما فرود آمده است، ايمان آوردهايم و خداى ما و شما يكى است و ما مطيع و فرمانبردار او هستيم».(عنکبوت/46)
در گفتگو با مشركان نیز بهترین راه را نشان میدهد: «يا ما يا شما، بر راه هدايت، يا در گمراهى آشكار هستيم».(سبأ/24) به مشرکان نمیگوید كه شما راه گمراهى را در پيش گرفتهايد، بلكه با اين لحن ايشان را مورد خطاب قرار مىدهد كه: «ما يا شما ...» تا اينكه فاصلهها هرچه بيشتر از ميان برداشته شود. پس از آن نيز مىفرمايد: «بگو: در مورد جرمهايى كه ما مرتكب شده باشيم، شما بازخواست نمىشويد و در مورد كارهايى كه شما انجام دادهاید، ما مورد بازخواست قرار نمىگيريم».(سبأ/25) یعنی قرآن جرم و جنايت را با صراحت به مشرکان نسبت نمیدهد تا احساسات آنان را جريحهدار نكند و آنان را آزرده خاطر ننمايد.
3-2. دعوت قرآن در سایه تعقل نه توهین
تعقل یکی از روشهای قرآنی در فراخوانی مردم به یکتاپرستی است تا انسانهای آزاد اندیش راه درست را انتخاب نماید(رعد/16)؛ از زبان حضرت یوسف هم، تعقل را بهترین راهکار دانسته و همگان را به فکر وا میدارد که خودتان قضاوت کنید و منطقیترین راه را برگزینید: «اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟!»(یوسف/39)
برای نمونه، قرآن برای اثبات معاد، گاهی آفرینش اولیه را دلیل بر معاد دانسته یعنی کسی که توان آفرینش از نیستی را دارد، توان برگرداندن را هم دارد: «ما شما را خلق كردهايم، چرا آفرينش مجدد را تصديق نمىكنيد؟!»(واقعه/57) گاهی با نقل سخن منکران، انسانها را به فکر وامیدارد: «او براى ما مثالى زد و آفرينش نخستين خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى استخوانهاى پوسيده را زنده مىكند، بگو: همان كس كه آن را در آغاز آفريد و او از همه مخلوقات خود آگاه است».(یس/79) گاهی جهان موجود را بهترین دلیل بر معاد یاد میکند: «شما آفرینش اين جهان را دانستيد، چگونه متذكر نمىشويد كه عالم ديگرى بعد از آن است».(واقعه/62)
4. برخورد قرآن با مخالفان برخوردی عاقلانه و منطقی
قرآن با همه انسانها که خواهان تحقیق و اندیشه هستند، برخوردی عاقلانه و منطقی دارد؛ از همین رو منکران را به چند دسته تقسیم کرده و با هر کدام به شیوهای عاقلانه و منطقی رفتار میکند که خود این بیانگر حقانیتش میباشد.
4-1. انکار از روی تردید
گاهی افرادی ایمان نمیآورند، اما این نه از روی عناد و بلکه از روی تردید یا نرسیدن به یقین است، قرآن نه تنها این افراد را مواخده نمیکند و بلکه به رسولش دستور میدهد تا امنیتشان را نیز تامین کند: «اگر در گرما گرم جنگ يك نفر مشرك امان بخواهد، بايد پناه دهي تا در امنيت و آرامش كامل بيايد و كلام خدا را بشنود، اگر خواست بپذيرد و مسلمان شود و اگر نپذيرفت با تأمين جاني او را به مأمنش برسان، زيرا ممكن است شركت او در قتال با مسلمانان از سر جهل و ناداني باشد».(توبه/6) كدام قانون، منطق و استدلالی مترقيتر از اين قانون درباره آزادي انديشه وجود دارد که حتی در جنگ هم اگر کسی خواست کنار برود، باز آزاد است و مواخذه نمیشود!
4-2. انکار از روی عناد
برخی بعد از یقین به حقانیت اندیشههای الهی، باز به انکار آن اصرار میورزند و قرآن چنین انسانها را فقط وعده عذاب اخروی میدهد و اصراری بر برخورد دنیایی ندارد: «كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آنها، پشت به حق كردند (مرتد شدند)، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است». (محمد/25) این یعنی قرآن تا حقانیت خود را ثابت نکند، با هیچ کس معارضه نمیکند و حتی بعد از یقین پیدا کردن فردی، باز او را مجبور به پذیرش نکرده و فقط وعده عذاب اخروی میدهد و این همسو با سیره عقلاست.
4-3. انکار از روی ارتداد
مرتد كسي است كه اسلام را با تحقیق، اندیشه و استدلالهای عقلپسند پذیرفته، سپس بدون هیچ دلیلی از آن بازگشت نمايد و اعلام جدايي كند: «إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ» (محمد/25. ورک: آلعمران/ 86. نساء/ 137 و ...) ؛ كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آنها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است. (حلي، 1389ق، ج4، ص173؛ عوده، بیتا، ج 2، ص 706)
همه آزاد اندیشان بر این امر پای میفشارند که نباید بدون دلیل قانون حق را رد نمود، حتی در قوانین عادی اجتماعی نیز این روش انکار ناپذیر است؛ مثلا اگر کسی بدون هیچ دلیلی از چراغ قرمز رد شود و به هشدارهای پلیس هم توجهی نکند، همه وی را مستحق جریمه میدانند؛ با این همه باز اسلام راهکارهایی برای برون رفت از ارتداد ارائه داده است از جمله:
یک) دعوت به توبه: توبه دادن مرتد، همراه با استدلال و پاسخ گویی به شبهات مرتد که اگر مرتد توبه کند، مواخذه نخواهد شد (یعنی مجازات دنیوی و اخروی از او برداشته میشود). ( محمدي، 1374ش، ص157؛ حر عاملى، 1409 ق، ج28، ص327، باب 3)
دو) باطل نکردن اعمال نیک مرتد پس از توبه: در روایت مستند و معتبری امام باقر سلام الله علیه آمده که اگر مرتد توبه کرده و کارهای نیک انجام دهد، خداوند اعمال نیک قبل از کفرش را نیز میپذیرد و باطل نمیکند.(كلينى، 1407ق، ج2، ص461، بَابُ أَنَّ الْكُفْرَ مَعَ التَّوْبَةِ لَا يُبْطِلُ الْعَمَل، حدیث1)
5. راز و رمز تشبیهات و تمثیلات برخی از مردم به حیوانات
برخی از تشبیهات و تمثیلات در قرآن، در ظاهر برداشت توهین و افتراء به دیگران شده است. برای نمونه کفار و منافقین را به حیوانات تشبیه نموده است. مانند: کافران همانند چهارپایان (محمد/ 12) کافران شبیه حیواناتی که مفهوم صدا را نمیفهمند (بقره/ 117) عالمان یهود همچون الاغ (جمعه/ 5) و... . مدعیان توهین، نگرش قرآن را با مثبت انگاری در تربیت متضاد میدانند و قائلند تشبیهات سبب دوری از اسلام و اثر تربیتی عکس دارد. برای پاسخ به آن لازم است به نکاتی توجه شود:
5-1. تحقیر خلقت یا تحقیر رفتار
تشبیه بعضی انسانها به حیوان در قرآن به معنی تحقیر ذات و ناسزاگویی به خلقت انسان و حیوان نیست؛ زیرا قرآن در آیات فراوانی مخلوق خود را ستایش و خود را بهترین خالق معرفی نموده است.(مومنون/ 14) اگر قرآن در پی تحقیر ذات انسان یا حیوان بود با برخی از آیات دیگر که خلقت خود را عبث نمیداند، سازگار نداشت. نکته کلیدی در تشبیهات این است که وجه شبه، عملکرد و رفتار انسان و حیوان است. به این معنا که اگر انسان تمامی ابزارها و منابع سیر حرکت تکاملی خود را نادیده بگیرد و آنها را از کارکرد واقعی خود که همانا کشف حقیقت و هدایت الهی و عمل به آن است، خارج سازد، در چنین شرایطی عملکرد انسان به لحاظ رفتاری همانند حیوان و یا پستتر از حیوان خواهد بود و این یک قیاس رفتاری و عملکردی میان انسان و حیوان است نه ناسزاگویی و تحقیر ذات و نوع خلقت.
5-2. آشکاز سازی باطن انسان در سایه تشبیه
با بررسی در آیات تشبیه، در مییابیم که خدا برای آشکار سازی باطن و حقیقت افراد به تشبیهی اشاره کرده که وصف مشترکی با حیوان دارند و حقیقت باطنی آنها را آشکار ساخته است. بنابراین خداوند متعال نه قصد اهانت به بندگان خود را دارد، نه از این آیات قصد انشاء دارد، بلکه اینگونه آیات اخباری است و صرفاً خبر از واقعیت میدهد. به عبارت دیگر اعمال سوء، به صورت حیوانى شهوت پرست یا بوزینهاى شکم پرست یا خوکى متکبر یا پلنگى ظالم یا سگى هار و خلاصه به صورتى زشت و پلید جلوه خواهد کرد. چنانکه اعمال نیکو و شایسته، از او انسان کامل میسازد. وقتی خداوند هنگامی كه سگ اصحاب كهف را همطراز اصحاب كهف قرار میدهد، یعنی بهترین بندگانش را كنار بهترین سگ دنیا قرار میدهد، آیا قصد توهین به انسان را دارد یا موضوع بر سر بیان صفت مشترك است بین سگ و انسان. امام علی (علیه السلام) در خطبه 53 نهج البلاغه میفرماید: «مردم (برای بیعت نمودن) خود را به یكدیگر زده و ازدحام نمودند؛ مانند ازدحام شتر تشنه هنگام آشامیدن آب كه عقال و ریسمانش باز شده و ساربان رهایش نموده باشد. به طوری كه گمان كردم قصد دارند مرا بكشند.» چه كسی در طول تاریخ اسلام گمان كرده است كه حضرت علی(علیه السلام) پیروانش را به حیوانی به نام شتر تشبیه كرده است و یا آن هنگام كه در تقسیم بندی مردم میفرماید عموم مردم مانند پشه سرگردانند، آیا قصد توهین به مسلمانان را داشته است؟
5-3. تشبیه به صفات مشهور حیوانات به خاطر وجه اشتراک
عرف در استفاده از تشبیه در پی صفت مشترک است، چه بسا صفتی در یک حیوان دارای صفت مثبت باشد و صفتی دیگر در همان حیوان دارای صفت منفی باشد. برای نمونه، وفاداری و قناعت و کم خوابی را به سگ تشبیه میکنند و قرآن کریم از سگ اصحاب کهف به نیکی یاد میکند.(کهف/ 10) در مقابل، قرآن در ماجرای بلعم باعورا که ابتدا در مسیر حق بود، بهگونهای که کسی انتظار انحراف او را نداشت و سرانجام دنیاپرستی و پیروی از هوای نفس او را به سقوط کشاند، او را تشبیه به سگ هار میکند: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ» (اعراف/186) (مثل او همچون سگ (هاری) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را بیرون میآورد و اگر او را به حال خود رها کنی باز همین کار را میکند) دلیل این تشبیه و وجه شبه آن شاید این باشد که بلعم باعورا بر اثر شدت دنیاپرستی، هواپرستی و چسبیدن به لذات نفسانی و مادی، یک حالت عطش نامحدود به خود گرفته بود که همواره دنبال دنیاپرستی و لذتطلبی میرفت، آن هم نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمارگونهای همچون یک سگ هار که براثر بیماری هاری، حالت عطش کاذب به او دست میدهد و در هیچ حال سیراب نمیشود. پس معیار، صفات مشترک بین انسان و حیوان است که آن صفات حیوان در بین مردم مشهور و قابل فهم است.
5-4. تشبیه انسانها به صفات مثبت حیوانات
صرف تشبیه و تمثیل به حیوانات نباید سبب انکار گردد چه بسا مردم در عرف محاورهای خود از این رویه استفاده نمودند. تمثیل و تشبیه به صفات مثبت حیوانات در قرآن و روایات، حتی در بین مردم شهرت دارد و کسی گوینده را ملامت نمیکند. برای نمونه در احادیثی نقل شده که: «الْمُؤْمِنُ كَالنَّحْلَةِ تَأْكُلُ طَيِّباً» (مجلسي، بیتا، ج 64، ص 238) (مؤمن مانند زنبور عسل است كه چيز پاك -شيره گل- مى خورد، و چيز پاك -عسل- تحويل مى دهد) زنبور عسل چند صفت خوب دارد. همیشه از چیزهای طیب و پاکیزه استفاده می کنند. و صادرات او عسل مصفاست «شِفاءٌ لِلنَّاسِ» (نحل/ 69) زنبور نشستن و برخواستنش هم با لطافت است. گل و گیاه و شکوفه را از بین نمیبرد. مومن هم گاهی به خانهای میرود، مهمانی میرود، بین زن و شوهر دعوا نمیاندازد. فتنه به پا نمیکند. غیبت و سخن چینی نمیکند. امام حسن پدر خود را شیر خدا (اسد الله) نامید (بحرانی، 1413ق، ج 3، ص 295) و حضرت مهدی به طاووس تشبیه شده است. (بحرانی، 1427، ص 165 و 183) در حالی که کسی این تشبیهات را توهین تلقی نمیکند؛ در هر صورت نمیتوان بلاغت و فصاحت و فن بیان را در ادبیات عرب نادیده گرفت.
5-5. تشبیه به حیوانات برای ساکت نمودن افراد سخت و لجوج
در قرآن و تاریخ به لجاجت مخالفان اشاره شده که تمامی زوایای یک مسئله اعتقادی یا دینی به صورت مستدل و عقلانی برای توجیه یک فرد لجوج کفایت نمیکند و وی بر اعتقاد خویش پابرجا میماند، اما زمانی که همین مسئله در چارچوب یک تمثیل بیان شود، باعث میشود که وی از لجاجت خویش دست بردارد و دیگر فرصتی برای بهانه گیری نخواهد یافت (مکارم شیرازی، ناصر، 1368ش، ج 10، ص 173)
راغب اصفهانی در این ارتباط میگوید: «با بیان تمثیل، دشمن سرسخت کوبیده شده و قوای ظاهری شخص گستاخ، درهم میشکند زیرا که بیان مثال در قلوب چنان تأثیری دارد که وصف شیء به تنهائی آن تأثیر را نخواهد داشت. به همین دلیل خداوند در قرآن و سایر کتابهای خویش تمثیلات فراوانی را متذکر شده است» (سیوطی، 1363ش، ج 2، ص 412.) باید توجه داشت که تمثیل با تمامی آثار فراوانی که دارد زمانی میتواند تاثیر گذار و نقش آفرین باشد که موافق و هماهنگ با موضوع باشد که این مثال برای آن بکار میرود و الا در غیر اینصورت خود باعت ضلالت میگردد، یعنی همان اندازه که یک تمثیل صحیح و به جا اثر گذار خواهد بود به همان مقدار یک تمثیل نادرست و نابجا مخرب میباشد و به همین جهت است که افراد گمراه برای انحراف مردم از تمثیلات گمراه کننده استفاده مینمایند و برای دروغهای خویش از تمثیلات یاری میجویند. (مکارم شیرازی، 1368ش، ج 10، ص 176)
5-6. تصویر سازی سخن در قالب تمثیل و تشبیه به حیوانات
تصویر سازی سخن، یکی از روشهای قرآن در زیبا سازی کلام است و تاثیر آن را در مخاطب دو چندان میکند و در حقیقت «خصوصیت ادبی ممتاز و برجسته قرآن کریم توانایی به تصویر کشیدن امور انتزاعی میباشد» (قطب، 1412ق، ذیل تفسیر سوره نور).
به عنوان نمونه در آیه شریفه 35سوره مبارکه نور، تصویر سازی و ترسیم نور به گونهای شگفت انگیز، اما سلسلهوار با ترسیم تمامی جزئیات صورت میگیرد، به همین جهت خدای متعال از این جهت که انسان بتواند در حد توان خویش خداوند را درک نماید، خویشتن را به نور تشبیه نموده و برای فهم این نور، تابلویی رنگارنگ و پرجاذبه از مراتب نور را میآفریند.
در تصویرسازی کفار، همان کسانی که منکر حقایق و خدا هستند و از واقعیات دوری میکنند؛ نمیتوان غیر از تشبیه به حیوان، تشبیه دیگری جایگزین کرد.
5-7. تشبیه و تمثیل به حیوانات در سایه ایجاز در عین اطناب
تشبیه و تمثیلهای قرآنی از خصوصیات اعجاز گونه والایی برخوردار میباشند و هدف اصلی از بیان آنها در قرآن این بوده است که طریق دور و طولانی انتقال یک پیام به مخاطب هم کوتاه گردد و هم دست یابی به پیام سهل و آسان گردد، به این دلیل که مَثَلها با اینکه کوتاه میباشند در کلام و سخن عمل اطناب را انجام داده و ایجاز لفظ سرانجام به غنای معانی باعث میگردد (عسکری، 1384ق، ج1، ص۴). تشبیه کفار و منافق به حیوان، هزاران معنای ناگفته وجود دارد که اگر بیان میشد صفحات متعددی به خود اختصاص میداد، اما در ایجاز کامل و با واژه انعام و کلب و... خواننده به عمق تشبیه و تمثیل پی خواهد برد.
5-8. واقعنمایی قرآن
اگرچه خداوند در قرآن کریم فراوان انسان را تحسین کرده و او را بر بسیاری از آفریدگانش برتری داده، اما در آیاتی نیز وی را به جهت عقاید و رفتارهای ناشایست، سرزنش نموده و حتی به پستترین موجودات زمینی تشبیه کرده است؛ زیرا از نگاه قرآنى، انسان در سير حيات دينى بهگونهاى رها نيست تا هر كارى را كه بخواهد انجام دهد؛ بشر داراى محدوديتهايى است كه رعايت آنها لازمه تعالى و تكامل اوست؛ دستيابى به سعادت و قرب الهى كه هدف اصلى آفرينش آدمى است، نيز بدون رعايت اين محدوديتها امكانپذير نيست.
قرآن با نگرشی که به مقام انسان دارد؛ آنانی که در مقام بالایی از تقوا و ایمان هستند را با الفاظی مانند «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (تحریم/ 27) مورد تقدیر قرار میدهد و افراد دنیاطلب را با عباراتی مانند «كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/ 179؛ فرقان/ 44) (چهارپایان بلکه گمراهتر) معرفی میکند؛ زیرا در بحث ارزشگذاری و قیمتگذاری اساساً بحث توهین و افترا مطرح نیست، بلکه خداوند که آفریننده موجودات است در صدد بیان ارزش انسانها است که دارای حالات متعددی هستند و هر حالتی قیمت خاص خودش را دارد.
از اینرو، باید با دقت بنگریم که حقیقت ماجرا چیست و از هرگونه شتاب در قضاوت پرهیز کنیم؛ مثلاً اگر کسی دیگری را دزد خواند، آیا تهمت زده است؟ اگر نخواهیم شتابان نظر بدهیم، باید بنگریم به چه کسی دزد گفته است. آیا به کسی که چند لحظه پیش کیف او را دزدیده، دزد میگوید! یا آنکه به خاطر عصبانیت و ناراحتی از کسی، تندگویی کرده و هرچه از زبانش در میآید، نثار طرف مقابل میکند. طبیعتاً در اوّلی تهمتی در کار نبوده است.
حال اگر بخواهیم واقعیت را بنگریم، میبینیم که حیوانات به خوبی مسیر صحیح زندگی خود را مییابند تا آنجا که حتی حیوانی که نماد بلاهت (حمار) است، اگر یک دفعه راهی را اشتباه برود، این اشتباه را تکرار نمیکند. در چنین موقعیتی به انسانی که یک اشتباه را هزار بار تکرار کرده و باز هم مرتکب آن میشود و از عقل خود هیچ استفادهای نمیکند، آیا نمیتوان گفت تو از حیوان گمراهتری؟ آیا نمیتوان گفت بدترین موجود، موجودی است که بهترین ابزارهای ادراکی را دارد، ولی از آنها استفاده نمیکند؟ برخی از انسانها با داشتن عقل سالم و چشم بينا و گوش شنوا امكان همهگونه ترقى و تكامل را دارند، اما بر اثر هواپرستى و گرايش به پستیها اين استعدادها را بدون استفاده میگذارنند و بدبختى بزرگ آنان از همينجا آغاز میگردد.
قرآن، واقعیت چنین انسانهایی را گزارش و نشان میدهد و این واقعیت زشت است، نه آنکه اصل سخن و گزارش قرآن زشت باشد و این «واقعنمايي تعابير قرآن» را میرساند؛ یعنی كتاب الهي، مطابق با واقع و حقيقت است و هيچگونه مطلبي بر خلاف واقع در آن يافت نمیشود(نقيبزاده، 1390، ص 65 ـ 92).
برای نمونه در آیه 47 سوره عنکبوت میخوانیم: (آيات ما را جز كافران انكار نمیكنند) «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ»؛ با توجه به اينكه مفهوم «جحد» آنست كه انسان، به چيزى معتقد باشد و آن را انكار كند(راغب اصفهانی، 1992م، ص 187). مفهوم جمله فوق اين میشود كه حتى كفار در دل به عظمت اين آيات معترفند و نشانههاى صدق را در جبين آن مینگرند و راه و رسم پيامبر و زندگى پاكيزه و پيروان پاكباخته او را دليلى بر اصالت آن میشمرند، اما به خاطر لجاجت و تعصب و تقليد كوركورانه از نياكان و يا براى حفظ منافع نامشروع زودگذر به انكار برمیخيزند(مکارم شیرازی، 1374ش، ج 16، ص 302) از اینرو، قرآن واقعیت چنین اشخاصی را، با عنوان «کافر» معرفی میکند.
5-9. تشبیهات و تمثیلات به حیوانات؛ ساختار قیاسی و استدلالی
اکثر تمثیلات و تشبیهات قرآنی بر پایه «قیاس منطقی» بنا گردیدهاند و روش «قیاسی» از روشهای پر استفاده و تاثیر گذار قرآن برای رساندن پیام به مخاطبین و مجاب نمودن آنها در برابر شبهات وارده به حساب می آید. مانند: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5) (مثال كسانى كه تورات برآنان نهاده شده سپس آن را حمل نكردهاند همانند مثال الاغى است كه كتابهايى حمل مىكند).
مطلب مهم این میباشد که در پس زمینه نقل تمثیلات یا داستانهای تمثیلی در قرآن، گرفتن و دست یافتن به نتیجهای تربیتی و اخلاقی پنهان است که هدف اصلی از آن دعوت انسان به تفکر و در نتیجه تربیت یافتن بشر میباشد، قرآن مجید برای به ثمر نشستن این رسالت از تمثیل و شیوههای گوناگون آن به صورت اعجاز گونه یاری جسته است.
6. تناسب ساختار محتوایی تشبیه و تمثیل به حیوانات با متن و ارتباط آن با اهداف کلی قرآن
مَثَلها و تشبیهاتی که در قرآن به کار برده است در یک روند منطقی و سلسهوارگونه، اهداف نهایی قرآن را دنبال مینمایند و در نهایت تمامی متن در خدمت هدف معینی که تعریف شده میباشند به طور مثال میتوان از آیه 22 سوره «ملک» نام برد که در مورد هدایت انسان تمثیلی زیبا را چنین بیان نموده است: «أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (و آيا كسى كه افتاده بر صورتش راه مىرود، رهيافتهتر است يا كسى كه درست (قامت)، بر راه راست راه مىرود؟! ).
در این آیه شریفه از لحاظ ساختار محتوایی با استفاده از «تشبیه تمثیلی» حالات کفار و مشرکان را به افرادی تشبیه نموده که سرشان را پایین انداخته و حرکت میکنند و چون در این حالت دیدشان محدود است، به انحراف دچار میگردند. و در سوی دیگر حالات مؤمنان را به افرادی تشبیه نموده که با قامت راست ایستاده و به سری بالا حرکت مینمایند و چون در این حالت دیدشان وسیع است در مسیر گمراه نمیگردند.
دو حالت تشبیهی در این تمثیل به چشم میخورد:
حالت اول: با کمک کلمات «مُكِبًّا» نهایت ناتوانی در رؤیت توصیف گردیده است که این را از کلمه «سَوِيًّا» می توان درک نمود
حالت دوم: در این قسمت احوال مؤمنی را ترسیم می نماید که هدایت یافته است و واژه «سَوِيًّا» که نشانه سر به بالا بودن و توجه به دستورات هدایت یعنی(صراط مستقیم) میباشد.
در این تمثیل مشاهده مینماییم که محتوای آن از هر لحاظ با مضمون و متن، یعنی آیات قبل و بعد از آن انسجام و هماهنگی محتوایی داراست و در دیدی وسیعتر با هدف اصلی سوره که «بیان ربوبیت و تدبیر عام خداوند نسبت به هدایت عالم هستی است» هم سو میباشد (محدثی، آشنایی با سوره های قرآن ،1392، ص۱۴۴)
7. فهم جهانی از تمثیل و تشبیه قرآنی
مَثَلهایی که در قرآن استفاده شده است چون ساختاری «طبیعت گرا» داشته و ملموس میباشند برای ملتهای مختلف با زبانهای گوناگون گویا و قابل درک هستند، در واقع مَثَلهای قرآنی گرچه مصداقاً در شأن و موقعیت خاصی نازل گردیدهاند، اما چون ترسیمی که آنها تصویر مینمایند همه از عنصرها و رخدادهای طبیعی در اطراف انسان اتخاذ گردیده، برای تمام انسانها در همه عصرها و زمانها ملموس بوده و آشنا میباشند و به همین جهت تمثیلات قرآنی ، زبانشان جهانی است و شمولشان بر همه عالم میباشد و نیازی به ترجمه یا توضیح اضافی ندارند، گرچه در زمان نزول در تبیین مصداقی خاص نازل شده باشند.
همانند تمثیلی زیبا که قرآن از علم بدون عمل آورده است: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5) (مثال كسانى كه تورات برآنان نهاده شده سپس آن را حمل نكردهاند همانند مثال الاغى است كه كتابهايى حمل مىكند).
تمثیل فوق اگر چه مصداقش قوم یهود میباشد ولی مصداق عمومی هم داراست، از سویی حیوانی که نماد نادانی است عنصر اصلی تشبیه در این تمثیل را تشکیل میدهد و نقش (مشبه به) را به عهده دارد.
8. بررسی وجه شبه بین کفار و حیوان
در آیه 12 سوره محمد، کافران به حیوانات تشبیه شدهاند؛ مفسران وجه شبه را در آیه متفاوت بیان کردند، برای نمونه برخیها قائلند آیه فوق انسانها را توجه به غایت داده و با استفاده از تشبیه، کلام خود را مانوس کرده است. کافران همچون حیوانات توجه به غایت ندارند و به فکر حال و شکم هستند و از آخرت غافلند، در مقابل مومنان با ایمان توجه به غایت دارند.(طباطبایی، 1390ش، ج18، ص350) همچنین حیوانات در زندگی خود در پی عبرت گیری نیستند، کافران نیز نتوانستند از گذشتگان خود که فقط به فکر شکم بودند، درس بگیرند.
مفسر دیگری برداشت لطیفی دارد و مینویسد: همانگونه که پنجره اندیشه و عمل در حیوانات بسته است، دربهای اندیشه و تفکر در حیوانات نیز بسته شده است.( طوسی، بیتا، ج9، ص 295) تمام هم و غم حیوانات خوردن و شکم است و تمام هم کافران نیز شکم است. در حالی که تغذیه برای مومن، سلامتی و مقدمه عبادت و بندگی است. کفار همانند حیوانات، خوردنیها و نوشیدنیها را دلیل بر وجود خالق نمیداند. حیوانات خوردنیها را برای بقا در دنیا میدانند، کافران نیز همین تفکر مادی و دنیا گرایی را میدانند.
در آیه 171 سوره بقره ، نشنیدن کافران به حیوانات تشبیه شده است. در این آیه با کنایه پیامبر را چوپان و کفار را به حیوان تشبیه شده است. برخی از مفسران با توجه به تشبیه پیامبر به چوپان، آن تشبیه را توهین به پیامبر نمیدانند و آن را نوعی تقریب ذهن معرفی کردند.(طالقانی، 1348ش، ج2 ص 43) وجه شبه دیگر آن است که انسانها نمیتوانند مفهوم صحبت را به حیوانات منتقل نمایند؛ از این رو خدا کفار را به حیواناتی تشبیه کرده که پیامبر نمیتواند سخن خود را به آنها منتقل نماید.
جوادی آملی برداشت زیبای از آیه دارد و مینویسد: «همانطور حیوانات در کارهای خود جاهلند و از ابا خود تقلید میکنند کافران نیز جاهلانه مقلد آباء خود هستند».(جوادی آملی، 1378ش، ج 8، ص 580)
امام علی (علیه السلام) خطاب به خود میفرماید: «آفریده نشدهام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همت او علف و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده و آینده خود بی خبر است».(ابن ابی حدید، 1404ق، ج16، ص 287) در این فراز حدیث نیز امام خود را به حیوان تشبیه میکند و هدف از خلقت خود را بازگو و با اهدف حیوانات متمایز مینماید و این تشبیه به معنای توهین نیست.
از آنجا كه قرآن كتاب عمل است نه يك كتاب تشريفاتى، همه جا روى نتائج تكيه مىكند و اصولا هر موجود بى خاصيتى را معدوم، هر زنده بى حركت و بى اثرى را مرده و هر عضوى از اعضاى انسان كه در مسير هدايت و سعادت او اثر بخش نباشد همانند فقدان آن مىشمرد، در اين آيه نيز كسانى كه ظاهرا گوشهاى سالم دارند ولى در مسير شنيدن آيات خدا و سخنان حق و برنامههاى سعادت بخش نيستند، آنها را فاقد گوش مىداند و كسانى كه زبان سالمى دارند اما مهر سكوت بر لب زده نه دفاعى از حق مىكنند، نه مبارزهاى با ظلم و فساد، نه ارشاد جاهل، نه امر به معروف و نه نهى از منكر و نه دعوت به راه حق، بلكه اين نعمت بزرگ خدا را در مسير بيهوده گويى يا چاپلوسى در برابر صاحبان زر و زور و يا تحريف حق و تقويت باطل بكار مىگيرند، همچون افراد لال و گنگ مىداند و آنان كه از نعمت هوش و عقل بهرهمندند اما درست نمىانديشند همچون ديوانگان مىشمرد.(مکارم شیرازی، 1368ش، ج7، ص 122)
نتیجه گیری
قرآن برای تربیت افراد و دعوت مخالفان به مسیر هدایت نازل شده و روشهای تربیتی مختلفی ابداع نموده است. تشبیه و تمثیل به حیوانات یکی از روشهاست که قرآن برای تاثیر گذاری روی مخاطب و نزدیکی اذهان به معارف دینی و بیداری کفار از خواب غفلت بکار بسته شد. در روش دعوت قرآن از مخالفان، روش منطقی و بر اساس منطق گفتگو و جدال احسن و مثالها و الگوها دیده شد. و روش توهین در دعوت الهی جای ندارد. اگر کفار به حیوان تشبیه شده به سبب این استکه راه لجاجت را در پی گرفت و مسیر حق را پایمال نمود و در این زمان قرآن با تشبیه به حیوانات و با یادآوری وجه شبه، وی را از خواب غفلت بیدار و به اهداف انسانی رهنمون ساخته است.
کتاب شناسی
قرآن کریم
ابن ابی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه عمومی مرعشی نجفی، 1404ق.
ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دار الجیل، 1420ق - 1999م.
ابن منظور، محمد، لسان العرب ، بيروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر، 1414ق، چاپ سوم.
اسماعيلي، اسماعيل، تفسير امثال القرآن، قم، اسوه، 1368ش.
آلوسى، محمود، روح المعانى فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
بحرانی، سید هاشم، بهجة النظر فی إثبات الوصایة و الإمامة للأئمة الإثنی عشر، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1427ق، چاپ دوم.
بحرانی، هاشم، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، 1413ق.
برنجکار، رضا، روش شناسی علم کلام، قم، دارالحدیث، 1391ش.
توسلي گلپايگاني، محمّد حسين، يادداشتهایي تحت عنوان مثلهاي قرآن، قم، كتابخانة مركز فرهنگ ومعارف قرآن دفتر تبليغات قم.
ثواقب، جهانبخش، تمثیلات و تشبیهات قرآن کریم، تهران، نشر قو، 1376ش.
جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1378ش، چاپ دوم.
جوهرى، اسماعيل، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، بيروت، دار العلم للملايين، 1376ق.
حر عاملى، محمد، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، قم، مؤسسة آل البيت، 1409ق.
حسينى (ژرفا)، سيد ابوالقاسم، برساحل سخن، قم، انتشارات معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامى، 1377ش، چاپ سوم.
حلي، جعفر، شرايع الاسلام، نجف اشرف، چاپ الآداب، 1389ق.
دهنوى، حسين، ادبيات فارسى، قم، مؤسسه در راه حق، 1376ش، چاپ دوم.
راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، دمشق، دارالقلم، 1992م.
سيوطى، عبدالرحمن، الإتقان في علوم القرآن، بيروت، دار الكتاب العربي، 1421ق، چاپ دوم.
شریف رضی، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: اسد الله مبشرى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1366ش، چاپ سوم.
طالقانى، سيد محمود، پرتوى از قرآن، تهران، شركت سهامى انتشار، 1348 ش.
طباطبايى، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1390ق، چاپ دوم.
طوسی، محمد، التبیان، فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
عرفان، حسن، شیوههای اعجاز قرآن، تهران، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی،1379ش.
عسکری، ابی الهلال، جمهرة الأمثال، بیروت، دار الجیل، 1384ق، چاپ دوم.
عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران، امير كبير، 1363ش.
عوده، عبد القادر، الشريع الجناني الاسلامي، بیجا، دارالكاتب العربي، بيتا.
فراستخواه، مقصود، زبان قرآن، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1376.
قرشي، علي اكبر، قاموس قرآن ، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1372ش، چاپ يازدهم.
قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت- قاهره، دار الشروق، 1412ق، چاپ هفدهم.كلينى، محمد، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407ق، چاپ چهارم.
مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دار الاحياء التراث العربى، بیتا.
محدثی، جواد، آشنایی با سورههای قرآن، قم، بوستان کتاب، 1392.
محمدي، ابوالحسن، حقوق كيفري اسلام، ترجمه حدود وتعزيرات وقصاص وديات از كتاب شرايع ومسالك، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1374ش.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1374ش.
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1368ش، چاپ پنجم.
مكارم شيرازي، ناصر، مثالهاي زيباي قرآن، انتشارات نسل جوان، 1378ش.
مير خليلي، احمد، پايان نامه، قم، كتابخانه مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی قم.
نقيبزاده، محمد، واقعنمايي قرآن و تأثير آن در تفسير از ديدگاه علامه طباطبائي (با تأكيد بر ابعاد بلاغي)، نشریه قرآن شناخت، سال چهارم، شماره دوم، پاييز و زمستان 1390.
موضوعات مرتبط:
قرآن کتاب هدایتگر، کارآمد و تغییر ناپذیر