قرآن و اهل بيت رمزماندگاري
تنها راه نجات بشریت، عمل به آموزه‌های قرآن با تفسیر اهل بیت سلام الله علیهم می‌باشد

سوال: بر اساس آيه 97 سوره مباركه بقره چگونه برخي از افراد با جبرئيل دشمني مي‌كردند؟

پاسخ اجمالی:

كينه و دشمنى قوم يهود با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به خاطر شخص و عنوان قومى و عربى آن حضرت نبود چون با او از اين جهات سابقه خصومتى نداشتند. پس دشمنى آنان با رسالت و دعوت او مي‌باشد كه آن هم از خود او نبود. اين رسالت و وحى بحسب اراده و مشيت حكيمانه خداوند و اذن وى، قلوبى را از پرتو وحى و الهام روشن مي‌كند؛ پس در حقيقت دشمنى يهود با جبرئیل بهانه‌ای بیش نبوده و اصل دشمنی آنها با خالق هستی بود.


پاسخ تفصیلی:


موضوعات مرتبط: قرآن کتاب هدایتگر، کارآمد و تغییر ناپذیر، فرشتگان خدمتگزاران الهی، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان، پرسش ها و پاسخ ها
ادامه مطلب
[ جمعه بیست و نهم آذر ۱۳۹۸ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

پرسش:

شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي كند كه هر آنچه در بني اسرائيل رخ داده در امت من نيز رخ خواهد داد؛ سوال اين است : آيا مائده آسماني ، گوساله پرستي و ... در امت اسلام اتفاق افتاده است؟


پاسخ:


موضوعات مرتبط: احادیث معصومین تفسیر واقعی معارف قرآنی، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان، پرسش ها و پاسخ ها
ادامه مطلب
[ شنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۷ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

ذوالقرنین، تجلی حکومت صالحان!

پیش‌درآمد
یکی از شیوه‌های رایج در سبک بیانی قرآن کریم، استفاده از قصه‌ها و داستان‌های واقعی شخصیت‌ها و گروه‌های اجتماعی گذشته است؛ قرآن کریم همه‌ی هستی را معلول و مظهر اراده‌ی ازلی خداوند یگانه معرفی می‌کند و سنت‌ها و قوانین واحد و یکسانی را برای زندگی فردی و جمعی انسان‌ها قائل است؛ بر این اساس، روایت سرگذشت انسان‌ها، اقوام و امت‌های پیشین، صرفا برای تبیین سنت‌های خداوند در زندگی بشر و عبرت‌آموزی نسل‌های آینده از سرنوشت خوب یا بد نسل‌های گذشته است؛ از این رو قرآن کریم اولا هرداستانی را به‌ آن اندازه که در تحقق هدف درس‌آموزی مؤثر است و ثانیا به گونه‌هایی که جاذبه و روشن‌گری بیش‌تری داشته باشد، توصیف و روایت می‌کند؛ داستان‌هایی که در قرآن آمده است اغلب برای مردم زمان نزول شناخته‌شده بود و کم و بیش تصویری از آن در کتاب‌های ادیان گذشته وجود داشت؛ کار بزرگ قرآن این است که آن داستان‌ها را از خرافه‌ها و پیرایه‌ها پیراست و از آن، نه برای داستان‌سرایی، بلکه برای تعلیم خوب و بد و حق و باطل، سود جست؛ گاهی درک نادرست از این مسأله‌ی مهم و ظریف، موجب شده است که برخی به برساختن شبهات و ابهاماتی درباره‌ی این ویژگی بیانی قرآن رو آرند و آن را دست مایه‌ی ابطال حقانیت دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار دهند؛ در نوشتار حاضر به یکی از این شبهات اشاره کرده و به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.

چکیده‌ی شبهه
داستان ذوالقرنین در قرآن، از سروده‌های سریانی اسکندر تأثیر پذیرفته و با تغییراتی جزئی، در قرآن بازنویسی شده است و چون در سرودهای اسکندر، نامی از اسلام برده نشده، یعنی جنبش قرآنی، در اصل، یک جنبش مسیحی بوده است! از سوی دیگر، اختلاف در مصادیقی که در تفاسیر، برای شخصیت ذوالقرنین بیان شده و روشن نبودن مشخصات فردی و تاریخی او، دلیلی بر وحیانی نبودن این داستان در قرآن است![1]

چکیده‌ی نقد
بدون شک تکیه و تأکید قرآن کریم بر نقل واقعیت‌ها و پرهیز از اسطوره‌سازی و نیز عاری‌سازی داستان‌های واقعی از تحریف‌های تاریخی است؛ قرآن در نقل داستان‌ها، تنها به اهداف سازنده و هدایت‌گر اشاره می‌کند نه مشخصات تاریخی و فردی افراد! معروف‌بودن قصه‌های قرآنی در میان مردم، دلیلی بر تأثیرپذیری آن از مسیحیت و ... نیست؛ زیرا قرآن، وحی الهی بر خاتم پیامبران و به دور از هرگونه نقصی است؛ ازسوی دیگر، اختلاف مفسران و تاریخ‌نگاران در جزئیات داستان‌های قرآنی، دلیلی بر افسانه‌ای بودن داستان‌های قرآن نیست؛ بلکه نشان‌گر دورافتادن آنان از مفسران واقعی، یعنی معصومان -علیهم السلام- است.

مقدمه
قدرتى را كه خداوند به اولياى خويش مى‏دهد، براى استفاده در راه خداست؛ بندگان شایسته و برگزیده خدا كسانى هستند كه اگر قدرتی به آنان داده شود، به اقامه‏ى نماز و پرداخت زكات و احياى فرهنگ امر به‏ معروف و نهى ‏از منكر مى‏پردازند[2]، ولی دنیامداران از قدرت خود در مسير ظلم و بیداد استفاده می‌كنند؛ داستان ذوالقرنين، داستان كسى است از قدرتش در راه رضای خدا و خدمت به بندگان او استفاده کرد و برای امنیت و رفاه مردم تلاش نمود و قدرت مادی، او را از راه خداپرستی منحرف نساخت و همین، رمز ماندگاری او در تاریخ شد!

بررسی و نقد
1. سازگاری معروف بودن ذوالقرنین با وحیانی بودن آن در قرآن

1.1 . اعتراف قرآن بر مشهوربودن ذوالقرنین
در کتاب‌های تفسیری شیعه[3] و سنی[4] در باره قصه ی ذوالقرنین چنین آمده است: نام او قبل از نزول قرآن در ميان جمعى از مردم شهرت داشت و گاه به گاه از پيامبر –صلی الله علیه و آله و سلم- درباره ی سرگذشت او سؤال‏ می‌كردند و قرآن کریم هم پاسخ آن‌ها را این گونه می‌دهد: « وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً »؛[5] «و از تو درباره (ذوالقرنين‏) مى‏پرسند؛ بگو: به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد»؛
بنابراین قرآن کریم با تکیه بر وحی الهی، داستان‌های عبرت‌آموز را بدون هیچ تغییر و خرافه‌، برای جامعه، بیان می‌کند و این از نقاط قوت قرآن است که حتی داستان‌هایش نیز واقعی است، نه خیالی! تا افراد جامعه بتوانند از آن پند گرفته و انسان‌های وارسته‌ی تاریخی را الگوی زندگی خود قرار دهند و تصور نکنند چون این الگوها واقعی نیستند، پس ما نمی‌توانیم در خودسازی همانند آن‌ها باشیم!

2.1 . مبنای قرآن بر اساس واقعیت‌ها نه اسطوره‌سازی
قرآن کریم، بر خلاف داستان‌های افسانه‌ای که واقعیت خارجی ندارد، در مسیر اهداف خود، بر داستان‌هایی تکیه می‌کند که در تاریخ، به صورت واقعی اتفاق افتاده است؛ قرآن در نقل داستان‌ها هیچ گونه خلاف واقعی را نقل نمی کند و از این رو روایت داستانی که در تاریخ اتفاق افتاده، وحیانی بودن قرآن را نفی نمی‌کند، بلکه سندی بر حقانیت آن است؛ داستان ذوالقرنین، تنها داستانی نیست که در تاریخ اتفاق افتاده است؛ بلکه داستان‌هایی مانند: داستان آفرینش حضرت آدم علیه السلام،[6] داستان پسران حضرت آدم علیه السلام،[7] داستان حضرت ابراهیم علیه السلام،[8] داستان‌هایی از زندگی حضرت موسی علیه السلام و بنی‌اسرائیل،[9] داستان تولد حضرت عیسی علیه السلام،[10] داستان اصحاب کهف[11] و ده‌ها داستان دیگر...[12] وجود دارد که قرآن کریم آن‌ها را بر همان اساسی نقل کرده که اتفاق افتاده و همه‌ی تحریف‌هایی که در طول تاریخ در پیرامون این داستان‌ها بافته شده را از آن‌ها زدوده و اصلاح کرده است؛ با تطبیق داستان فرزندان حضرت آدم –علیه السلام-،[13] داستان حضرت نوح –علیه السلام-، [14] داستان حضرت لوط –علیه السلام-،[15] داستان حضرت يوسف –علیه السلام،[16] داستان حضرت موسى –علیه السلام-[17] و یا داستان به آسمان رفتن حضرت عیسی –علیه السلام-[18] و به صلیب کشیده شدن او در قرآن کریم و کتاب مقدس، به روشنی وحیانی بودن قرآن و تحریف‌های رخ داده در کتاب‌های گذشته را بر ملا می‌کند!

3.1 . تحریف‌های تاریخی در داستان ذوالقرنین
در طول تاریخ، داستان‌سرایان در داستان ذوالقرنین مطالبی را اضافه کرده و خصوصیاتی برای اسکندر (که می‌گفتند همان ذوالقرنین است) می‌شمارند که افسانه‌ای بیش نیست؛ این شخصیت‌پردازی از ذوالقرنین، موجب شد شخصیت جدید و افسانه‌ای به نام اسکندر ساخته شود که با واقعیات زندگی انسانی مغایر بود؛ قرآن کریم این تحریف‌ها را اصلاح کرد و افسانه‌ها را به دور ریخت؛ دروغ‌ها را برداشت و غیر واقعیت‌ها را مشخص نمود و ذوالقرنین واقعی را آن گونه که بود، برای مردم ترسیم کرد:

· در داستان افسانه‌ای اسکندر، داستان‌پردازان، او را به خدایی می‌رساندند؛ ولی قرآن، ذوالقرنین را موحد معرفی می‌کند؛
· اسکندر به کمک آهن‌گران مصری، سد آهنین می‌سازد؛ ولی در داستان قرآن، ذو القرنین خود سد را می‌سازد؛
· در داستان افسانه‌ای اسکندر، از قیر استفاده می‌شود؛ ولی در داستان قرآن، ذو القرنین از مس گداخته استفاده می‌کند؛
· و ... ؛
بنابراین قرآن کریم از افسانه‌ها تأثیر نگرفته، بلکه اصل داستان واقعی را بیان کرده و دگرگونی‌های نادرست را برطرف کرده است؛[19]

2. جنبش قرآنی، جنبشی اصیل و الاهی!
باور به این مطلب که در هر داستان، اگر نامی از اسلام نباشد و قرآن کریم واقعیت و حقیقت آن داستان را با حذف دگرگونی‌ها نقل کند، می‌توان نتیجه گرفت که اسلام از دین دیگری تاثیر پذیرفته است، باوری منطقی نیست؛ زیرا قرآن کریم داستانی را بازگو می‌کند که سال‌ها قبل از بعثت حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم- اتفاق افتاده و معنا ندارد در چنین داستانی، سخنی از دین اسلام باشد! از سوی دیگر، این ادعا که اسلام، در یک پروسه‌ی طولانی‌مدت، توسط مسیحیت ساخته شده است، سخنی به غایت گزاف و نادرست است؛ زیرا علاوه بر ادله‌ی فراوانی که بطلان این سخن را اثبات و حقانیت و اصالت اسلام را آشکار می‌کند، معنای این سخن این است که خود مسیحیان، در یک پروسه زمانی، دینی را ساخته‌اند که ناسخ دین آن‌هاست و حقانیت خودشان را رد می‌کند و سخنانی آورده‌اند که برخلاف آموزه‌های اعتقادی آن در کتاب مقدس است!
دین اسلام، دینی است که پیامبران گذشته آمدنش را بشارت داده و حضرت عیسی -علیه السلام- نیز بر آن تاکید ورزیده است؛ ولی وقتی حضرت محمد –صلی الله علیه و آله و سلم- به پیامبری رسید، جامعه‌ی مسیحیت، وی را ساحر خوانده و به او ایمان نیاوردند![20] آیا پذیرفتنی است که مسیحیان از یک سو اسلام را درست کنند و از سوی دیگر، بشارت حضرت عیسی –علیه السلام- را نادیده گرفته و آورنده ی دین اسلام را ساحر بپندارند؟!
بنابراین قرآن نه تنها ساخته‌ی دست بشر نیست؛ بلکه حتی الفاظ و حروفش نیز وحی الهی است و از جانب خداوند متعال بر قلب رسول الله فرودآمده است و آن حضرت حق کوچک‌ترین تغییری را در آن نداشت![21]

3. اختلاف در مصادیق، در تفاسیر است نه در قرآن کریم!
اصل داستان ذوالقرنین در قرآن کریم وحی الهی است که توسط جبرئیل امین بر قلب رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – نازل شده است و قرآن بیش از این نخواسته است به جزئیات آن بپردازد؛ اما عده‌ای از مفسران و تاریخ نویسان که خواسته‌اند مشخصات ذوالقرنین را با افرادی، تطبیق کنند، هدفی شخصی را دنبال کرده‌اند و هیچ کدام از این افراد هم نگفته‌اند که شخصیت‌های موردنظرشان مصداق حقیقی ذو القرنین است و هیچ کدام از مصادیقی که برای ذو القرنین گفته‌اند نیز، یقینا اثبات نشده است که همان ذوالقرنین باشد؛ سخن مفسران فقط یک تخمین و گمانه‌زنی است و روشن است که اختلاف مفسران و تاریخ‌نگاران، خللی در درستی و وحیانی بودن قرآن وارد نمی‌کند![22]

4. اهداف قرآن از قصه‌گویی!
قرآن كريم در ذکر داستان‌ها، غالبا به جزئيات خصوصیات افراد، اشخاص و موضوعات نمى‏پردازد؛ بلكه تنها نقاط كليدى و اساسى داستان، که در راستای هدف اوست را مطرح كرده و در مواردى، حتى نتيجه‏گيرى آن را هم به مخاطب واگذار مى‏نمايد؛
در مورد خصوصيات شخصى ذو القرنين، فقط به خداپرست بودن و توانايى جسمى و مديريتى او، اكتفا كرده و در مورد تاريخ زندگيش، تنها به سفرهاى سه‏گانه او اشاره نموده و درباره‌ی فعاليت‏هاى او فقط به ذكر كارهايى چون برخوردش با مردم سرزمين‏هاى مختلف، در طى همان سفرهاى سه‏گانه پرداخته است؛ البته، روح زندگى يك فرد و آنچه مى‏تواند براى ديگران آموزنده باشد، همين اندازه است!
آری! خداوند متعال از ذکر داستان ذوالقرنین اهدافی دارد که برای رسیدن به این اهداف، نیازی به دانستن مشخصات فردی، تاریخی و محل زندگی او نیست؛ زیرا آنچه از شخصیت افراد، قابل الگوبودن و آموختن است، منظومه‌ی تفکر، منش و رفتارهای آنان است و مشخصات تاریخی آنان اهمیتی ندارد؛ بر همین اساس، قرآن کریم از ذکر آن‌ها خودداری می‌کند؛ این سبک بیانی از آن روست که قرآن کریم کتابی است که برای هدایت جامعه نازل شده است، و یک کتاب تاریخ‌نگاری و داستانی نیست! [23]

نتیجه گیری
1. «ذوالقرنين»، در قرآن کریم، مردي مؤمن به خدا معرفی شده و چنین شخصیتی نمی‌تواند برگرفته از افسانه‌های مردی (اسکندر) بت‌پرست باشد؛
2. تکیه‌ی قرآن در واگویی داستان‌ها بر بیان واقعیت‌ها و پرهیز از اسطوره‌سازی و تأکید بر عاری‌سازی داستان‌های واقعی از تحریف‌های تاریخی است؛
3. تاثیرپذیری اسلام از مسیحیت، سخنی است برخلاف شواهد تاریخی و درون‌متنی قرآن؛
4. برای رسیدن به اهداف هدایتی قرآن، نیازی به دانستن مشخصات فردی، تاریخی و محل زندگی افراد در داستان‌ها نیست.


موضوعات مرتبط: ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان، شخصیت های برجسته تاریخ نشان دهنده مسیر حرکت ها
ادامه مطلب
[ سه شنبه پنجم تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

پندآموزی از پیشینیان یا محكومیت یهود

یهودیان معروف‎ترین جمعیت پیروان اهل كتاب در مدینه بودند و قبل از ظهور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ طبق بشارت‎هایی كه در كتاب‎های مذهبی خود دیده بوده، انتظار ظهور پیامبر اسلام را می‎كشیدند از نظر اقتصادی و نفوذ بر جامعه هم در برتری بودند، ولی با ظهور اسلام نه تنها، آن را نپذیرفته،‌بلكه در آشكار و نهان بر ضد اسلام توطئه چیدند و خداوند از طریق وحی و با یادآوری سرگذشت بنی‎اسرائیل و رفتار كج منشانه آنها با حضرت موسی و دیگر پیامبران، چنان یهود را زیر رگبار سرزنش‎های خود گرفت و آن چنان با ذكر دقیق قسمت‎های حساس تاریخ یهود،‌آنها را تكان داد كه هر كس كمترین روح حق‎جویی داشت،بیدار شده و به سوی اسلام می‎آمد و به علاوه، این سرگذشت درس آموزنده‎ای برای مسلمان‎ها بود و پیام بزرگ این آیات این بود كه یهود بیدار شده و حقانیت اسلام را بپذیرند،[1]

برخلاف ادعاهای سایت افشا كه پنداشته است این آیات یعنی گناه بنی‎اسرائیل زمان حضرت موسی برگردن یهودیان زمان پیامبر اسلام است و در نتیجه با آیات 15 ـ‌13 سوره اسرء و 41 ـ 38 سوره نجم در تناقض دانسته و كتابی كه در او تناقض باشد نمی‎تواند هدایت جامعه را عهده‎دار شود، خداوند درباره آیات مورد استناد سایت افشاء تأكید ورزیده‎ كه گناه هر عملی به عهده انجام دهنده آن گناه است نه دیگران:

«و اعمال هر انسانی را بر گردنش آویخته و كتابی برای او در روز قیامت بیرون میآوریم كه آن را در برابر خود، گشوده میبیند و گفته میشود كتابت را بخوان كه همین برای حسابرسی تو كافی است، هر كس هدایت شود برای خود هدایت یافته و هر كه گمراه شود خود زیان میبیند و هیچ كس بار گناه دیگری را به دوش نمیكشد...»[2]

در این كه آیات ذكر شده به صراحت می‎گوید:

گناه هر كس برای خودش است.

با آیات سرگذشت یهودیان زمان حضرت موسی در تناقض نیست چرا كه آیات سرگذشت در بیان مطلب دیگر است.

آری خداوند به بخش دیگری از تاریخ پرماجرای بنی‎اسرائیل اشاره كرده و خاطرات تكان دهنده‎ای را به یهودیان یادآور می‎شود، این آیات از بزرگترین انحراف بنی‎اسرائیل در زمان حضرت موسی پرده برداشته و آن، انحراف از مسیر توحید به شرك و گوسالهپرستی است و به یهود مدینه هشدار می‎دهد كه پییشینیان شما یك بار با پیروی نكردن از پیامبر خدا، گرفتار چنین سرنوشت رقت‎انگیز شدند و شما بیدار باشید و با پیروی از پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، راه توحید خالص را به سوی خویش بگشایید تا همانند آنها منحرف نشوید و این آیات برای بیدار كردن دل‎های خفته است نه اینكه گناه گوساله‎پرستی را به گردن یهودیان زمان صدر اسلام بیندازد، خداوند با هشدار بر یهودیان مدینه، این انحراف را چنین ترسیم می‎كند:

«به یاد آورید هنگامی را كه با موسی چهل شب وعده گذاردیم، سپس شما گوسالهای را بعد از او انتخاب نمودید در حالی كه ستمكار بودید. سپس شما را بعد از آن بخشیدیم شاید شكر به جا آورید. و به خاطر آورید هنگامی كه به موسی، كتاب و وسیله تشخیص را دادیم تا هدایت شوید و زمانی را كه موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! شما با انتخاب گوسالهپرستی برای خود ستم كردید، پس توبه كنید و به سوی خالق خود بازگردید و....»[3]

با نگاهی به این آیات به روشنی می‎فهمیم كه فقط به یهودیان هشدار می‎دهد، راه پدران و پیشینیان خود را نرفته و از پیامبر اسلام پیروی كنند تا همانند قوم موسی مورد مذمت خدا قرار نگیرند وگرنه نمی‎گوید شما یهودیان امروزی بخاطر گوساله پرستی آن روز یهودیان،‌باید مجازات شوید و خدا عادل‎تر از این است كه به خاطر عمل قومی،‌قوم بعدی را محكوم كند، البته اگر عدّه‎ای پیدا شوند كه از كارهای قوم موسی در گوساله پرستی به نحوی راضی باشند، اینها نیز همانند آن قوم مجازات خواهند شد همچنانچه ناقه حضرت صالح را می‎توان یك نفر به هلاكت رسانید ولی چون همه قوم صالح به آن كاملاً راضی بودند، خداوند كار آن یك نفر را به همه استناد كرده و فرمود:

«اما آنها ناقه را از پای درآوردند و صالح به آنها گفت سه روز در خانههایتان بهرهمند گردید (و بعد از آن عذاب الهی فرا خواهید رسید) این وعدهای است كه دروغ نخواهد بود.»[4]

این به خاطر آن است كه اسلام رضایت باطنی به یك امر و پیوند تفكری با آن را به منزله شركت در آن می‎داند و رسول گرامی اسلام بر همین اساس است كه فرمود: كسی كه شاهد و ناظر كاری باشد اما از آن متنفر باشد همانند كسی است كه از آن غائب بوده و در آن شركت نداشته و كسی كه در برنامه‎ای غائب بود اما قلباً به آن رضایت داشته باشد، همانند كسی است كه حاضر و شریك بوده است.[5]

بنابراین اگر یهودیان زمان اسلام به كار پیشینیان راضی باشند، در عذابشان هم شریكند ولی اگر از گوساله‎پرستی آنها بیزار باشند به هیچ وجه به خاطر قوم موسی، مجازات و محكوم نخواهند شد و هیچ تناقضی در این آیات با آیات دیگر وجود ندارد.

خداوند متعال می‎فرماید:

«یهود و نصاری گفتند: ما فرزندان و دوستان خداییم! بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات میكند؟! بلكه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی كه آفریده است.»[6]

= = = = =

پي نوشت ها:

[1] . مكارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1374 هـ ، ش، ج 1، ص 202.

[2] . اسراء / 15 ـ‌13 و ر. ك: نجم / 41 ـ 38.

[3] . بقره / 54 ـ 51 و ر. ك:‌بقره / 93 ـ‌92، نساء / 153،‌اعراف / 152.

[4] . هود / 65 و ر. ك: شعراء / 157،‌شمس / 14، اعراف / 77.

[5] . ر. ك: تفسیر نمونه، ج 9، ص 158.

[6] . مائده / 18.


موضوعات مرتبط: پیامبران اولوا العزم، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان
[ چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

داستان حضرت لوط سرمشق زندگی

حضرت لوط برادرزاده حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ از جانب خدا مأموریت یافت تا قوم خویش را ـ كه در سرزمین «سدوم» از نواحی فلسطین زندگی می‎كردند ـ به سوی پاكی و تقوا دعوت كند و با مفاسد و زشتی‎ها به مبارزه برخیزد. وی با دلسوزی و محبت دعوت خویش را شروع كرد و گفت:

من از سوی خدا آمدهام، شما سابقه مرا میدانید امانتداری و راستگویی من بر شما پوشیده نیست،‌در رسانیدن پیام الهی نیز جانب امانت را رعایت كرده و سخنی برخلاف حق نمیگویم، همجنس گرایی گناه بزرگی است، بیایید تقوا پیشه كرده و راهنماییهای مرا به كار برید تا به سعادت برسید، ولی به حرفش كسی گوش نداد.

لوط سی سال تبلیغ كرد اما به جای ایمان آوردن، گفتند:

بیایید او و خانوادهاش را از این جا بیرون كنیم، لوط به خدا پناه آورد و سرانجام عذاب الهی زندگانی آنها را در هم كوبید و دگرگون ساخت.[1]

اما عدّه‎ای به جای سرلوحه قرار دادن راستی و امانت‎داری و دوری از گناه، مدعی شدند كه این داستان دارای اشكالاتی است و ناقض‎هایی در آن وجود دارد چنانچه در سایت افشا آمده است:

در داستان حضرت لوط دو اشكال وارد است:

اول: خداوند در سوره شعراء / 17 ـ 170 و سوره اعراف / 83 می‎گوید:

«ما حضرت لوط و خانوادهاش را به جز همسرش نجات دادیم»

یا این آیات درست نیست یا اینكه خداوند احترام همسر حضرت لوط را نگه نداشته است.

دوم: قرآن كریم در سوره اعراف / 82 و سوره نمل / 56 می‎گوید:

«قوم لوط فقط یك جواب داده و گفتند: اینها قوم پاكیزه هستند (با تمسخر) و بیائید از این جا بیرونشان كنیم»

ولی در سوره عنكبوت / 29 می‎گوید:

«جواب قوم فقط این بوده كه اگر راست میگویی برای ما عذاب بیاور.»

چرا قوم دو جواب داده‎اند ولی قرآن می‎گوید فقط یك جواب دادند؟

پاسخ اول:

این دو آیه با هم تناقضی ندارند و به یقین وحی الهی است كه بر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شده است، اما احترام همسر پیامبر چرا نگه داشته نشد و وی با اینكه به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده بود وارد بهشت نشده و نجات نیافته است، باید گفت: خداوند متعال حكیم و عادل است و حكمت الهی در این است كه اصل و نسب هیچ امتیازی نداشته باشد، بلكه هر كسی در مقابل عملی كه انجام می‎دهد، پاداش یا جزا می‎بیند و آنچه باعث نجات انسان‎هاست، تقوی الهی پیشه كردن است چنان چه خداوند این اصل را گوش‎زد نموده:

«ای مردم: ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یكدیگر با بشناسید، گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست، خداوند دانا و آگاه است.»[2]

بنابراین نگه‎داری خویشتن در مسیر الهی است كه انسان‎ها را از عذاب الهی نجات می‎دهد وگرنه قرابت و خویشاوندی با اولیای الهی، بدون عمل هیچ مزیتی ندارد.[3]و اندیشه مزایا دادن به خویشاوندان بزرگان, با حكمت و منطق خداوند سازگاری ندارد، همچنان كه اگر کسی صاحب عمل صالح باشد باز نخواهند گفت تو از كسان فلان متكبر مغرور بودی و نباید وارد بهشت شوی و این است كه همسر فرعون، مَثَل برای همه مؤمنان عالم می‎شود ولی زنان حضرت لوط و نوح، مثل برای كفار و درس عبرتی و هشداری برای افراد ظاهربین، آری هر كس در مسیر الهی حركت كرد، نجات یافت و هر كس مغرور شد، گرفتار عذاب الهی گشت و این است حكمت والای خداوندی:

«خداوند برای كسانی كه كافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بود، ولی به آن دو خیانت كردند و ارتباط با این دو پیامبر سودی به حالشان نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه كسانی كه وارد میشوند. و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانهای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»[4]

پاسخ دوم:

هر چند جواب قوم لوط به آن حضرت دوتاست كه با یكدیگر متفاوت است، اما این دلیل بر تناقض نیست.

اما در مقدمه ذكر شد كه حضرت لوط سی سال بر آنها تبلیغ كرد و قومش فقط می‎گفتند: اگر راست می‎گویی و تو پیامبر خدایی و خیال می‎كنی كارهای ما عذاب آور است پس برای ما عذاب بیاور، كه خداوند این اتفاق‎ها را چنین ترسیم می‎كند:

«و لوط را فرستادیم هنگامی كه به قوم خود گفت: شما عمل بسیار زشتی انجام میدهید كه هیچ یك از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است. آیا شما به سراغ مردان میروید و راه تداوم نسل را قطع میكنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام میدهید؟! اما پاسخ قومش جز این نبود كه گفتند: اگر راست میگویی عذاب الهی را برای ما بیاور.»[5]

اما حضرت لوط دست از دعوت و ترساندن قوم خود از عذاب الهی برنداشت و آنها وقتی دیدند كه حضرت لوط دست‎بردار نیست به این فكر افتادند كه او را از دیار خود خارج سازند لذا هر وقت حضرت لوط حرفی می‎زد، فقط می‎گفتند: باید او را از دیارتان خارج كنید كه اینها مردمی هستند كه پاك دامنی را می‎طلبند و با ما هم صدا نیستند.[6]

بنابراین این آیات هم با یكدیگر در تضاد نیستند، بلكه ناظر به دو مرحله و برهه از دعوت حضرت لوط می‎باشند.

= = = = =

پي نوشت ها:

[1] . صحفی، محمد؛ قصه‎های قرآنی، قم، اهل بیت، ششم، 1383 هـ. ش، ص 92.

[2] . حجرات / 13.

[3] . طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان، ترجمه: موسوی همدانی، قم، اسلامی، 1363 هـ. ش، ج 18، ص 480.

[4] . تحریم / 11 ـ 10.

[5] . عنكبوت / 29 ـ 28.

[6] . اعراف / 82 و نمل / 56.


موضوعات مرتبط: پیامبران الهی راهنمایان سعادت، قرآن کتاب هدایتگر، کارآمد و تغییر ناپذیر، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان
[ چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

سرگذشت قوم عاد پر از عبرت نه تناقض

مردم عاد در سرزمینی به نام احقاف (شبه جزیره عرب یا ‌یمن) زندگی می‎كردند با قامت‎های بلند و زیبا و اندامی قوی، شهرهایی آباد،‌زمین‎های خرم و سرسبز و باغ‎های پرطراوت داشتند. خدای مهربان حضرت هود را برای سعادت بیشتر این مردم فرستاد تا در كنار منظره‎های زیبا و طبیعی دنیا به نعمت‎ها و زیبائی‎های آخرت نیز برسند، ولی این مردم ناسپاسی كرده و دستورات پیامبر را زیر پا نهادند و خداوند برای عبرت دیگران و مجازات اینها با عذاب دردناكی زندگی آنها را در هم پیچید چنان چه می‎فرماید:

«اما عاد به وسیله تندبادی سركش، پر سر و صدا، سرد و مسموم به هلاكت رسیدند.»[1]

این در حالی است كه افرادی پیدا شده و به جای عبرت گرفتن از این داستان‎های الهی، پنداشته‎اند كه در این داستان تناقض و ضد و نقیض‎هایی وجود دارد و گویا تصورشان بر این است كه قرآنی كه مطالب آن ضد هم باشد دیگر اعتباری نخواهد داشت لذا در سایت افشا در این مورد نوشته‎اند:

خداوند در قرآن كریم گاهی می‎گوید:

«قوم عاد در روزی به هلاكت رسیدند».

بار دیگر گوید:

«هلاكت آنها چند روز طول كشید».

و باز می‎گوید:

«عذاب هفت شب و هشت روز بر قوم عاد وارد شد تا به هلاكت رسیدند».[2]

و این‎ها همه ضد و نقیض یكدیگرند.

با نگاهی ژرف به آیات قرآنی به روشنی دیده می‎شود كه این آیات نه تنها با هم ناسازگاری ندارند،‌بلكه هر كدام در بیان قسمتی از این عذاب الهی هستند و لذا در سوره قمر آیه 19 می‎گوید:

«روزی كه عذاب الهی شروع شد، یك روز سخت و شومی بود.»

و مراد از یوم قطعه‎ای از زمان است، چنان چه در عرف عادی نیز گویند:

«روزی كه فلان كار را انجام دادیم، سختیها كشیدیم»

و به یقین منظور این نیست كه آن كار فقط یك روز طول كشید.[3]

و آیه 16 سوره فصلت نیز در بیان روزها و مدت آن نیست، بلكه می‎خواهد بگوید كه عذاب بر قوم عاد روزها به طول انجامید، یعنی روزی كه شروع شد، شوم بود و روزهایی هم كه ادامه داشت باز سخت و دردناك بود.[4]

و بالاخره در آیه 7 سوره حاقه این مدت عذاب را روشن ساخته و می‎فرماید:

« این باد سخت و تند كه شروعش شوم و دردناك بود و روزها ادامه داشت به مدت هفت شب و هشت روز پی در پی بوده است».[5]

بنابراین بین این سه آیه هیچ گونه تضادی وجود ندارد، چرا كه هر كدام در بیان مطلبی بوده‎اند و آیات 19 قمر و 16 فصلت فقط سخت بودن و مستمر و پی در پی نازل شدن عذاب را گوش‎زد می‎كرد و آیه 7 سوره حاقه مدت این روزها را روشن ساخت.

= = = = =

پي نوشت ها:

[1] . حاقه / 6.

[2] . ر. ك: قمر / 19. فصلت / 16، حاقه / 7.

[3] . رو ك: طبرسی،‌فضل؛ مجمع البیان، ترجمه: میرباقری و....، تهران، فراهانی، اول ج 24،‌ص 29 و مكارم شیرازی،‌ناصر؛ نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلامیه، ج 23، ص 37 و طباطبایی، محمد حسین،‌ المیزان، ترجمه موسوی همدانی قم، اسلامی، 1363 هـ . ش، ج 19، ص 107.

[4] . همان.

[5] . حاقه / 7.


موضوعات مرتبط: پیامبران الهی راهنمایان سعادت، قرآن کتاب هدایتگر، کارآمد و تغییر ناپذیر، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان
[ چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

كشتی نجات و لجاجت برای غرق شدن

قرآن كریم كتابی است كه سرگذشت پیشینیان را همان گونه كه بوده، شرح می‎دهد[1] و از راه بیان ماجرای زندگی آنان به بیداری و هشیاری مردم و عبرت گرفتن از سرنوشت آنان كمك می‎كند، چنانچه امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«بر شما باد به آشنایی و خواندن قرآن، وقتی به آیهای میرسید كه گذشتهگان در اثر انجام كاری به نجات و سعادت رسیدهاند به آن عمل كنید و وقتی به آیهای رسیدید كه افرادی به واسطه انجام كاری به هلاكت رسیدهاند از آن كار دور باشید.»[2]

اما با كمال تأسف عدّه‎ای هم هستند كه نه تنها از این سرگذشت‎ها درس و عبرت نمی‎گیرند، بلكه بدون در نظر گرفتن شرائط و آداب درك و فهم قرآن، سراغ آیاتی می‎روند كه به پندار خویش آن آیات با هم تناقض دارند و آن وقت بر علیه قرآن موضع‎گیری می‎كنند و بر این اساس است كه در سایت افشا در مورد داستان حضرت نوح اشكال‎تراشی شده و می‎نویسد: قرآن در سوره هود در آیات 38 ـ 37 می‎گوید:

«ما به نوح گفتیم: دیگر به تو ایمان نمیآورند و با ساختن كشتی به فكر نجات مؤمنان از عذاب ما باش. او مشغول ساختن كشتی بود و هر گروهی از اشراف و قوم نوح بر او میگذشتند او را مسخره میكردند.»

در حالی كه در سوره قمر / 9 در تناقضی آشكار می‎گوید:

«آنها نوح را تكذیب كرده و گفتند: او دیوانه است و مانع رسالتش شده و او را راندند.»

چگونه ممكن است كه نوح رانده شده را باز می‎بینند و مسخره‎اش می‎كنند؟ او كه دیگر در بین قوم خود نبود؟!

آنچه باعث این توهم شده است كلمه «ازدجر» است كه به رانده شد، ترجمه كردند و نتیجه گرفتند كه نوح از بین قومش رفته ولی باید دید معنای واقعی این كلمه چیست؟ این كلمه در اصل «ازتجر» بود كه «تا» مبدل به «دال» شده است و از ریشه‎اش «زجر» می‎باشد، «زجر» در لغت دو معنی دارد: اول: صدای بلند و فریاد زدن. دوم: منع و نهی و جلوگیری كردن.[3]

در تفسیر این آیه نیز سه قول وجود دارد كه در هیچ كدام همانند معانی لغوی،‌تبعید شدن نیامده است:

1. ازدجر یعنی حضرت نوح آزار داده شد چرا كه حضرت نوح را خیلی آزار می‎دادند تا دست از تبلیغ خود بردارد[4] و در روایت نیز آمده كه «ازدجر» یعنی او را دشنام دادند وبرخی نیز گفته‎اند كه نوح را تهدید به مرگ كردند.[5]

شیخ طوسی نیز گفته است «ازدجر» یعنی او را دشنام داده و گاهی تهدید به مرگ می‎كردند.[6] و در سوره شعراء / 116 آمده كه به نوح گفتند:

«‌اگر دست از تبلیغ خدایت بر نداری سنگسارت میكنیم»

علاوه بر این تفاسیر در تفسیرهای مجمع البیان طبرسی،‌روض الجنان، شریف لاهیجی، هدایت، من هدی القرآن و... هم در ذیل تفسیر این آیه، كلمه «ازدجر» را به آزار دادن با دشنام، كتك و تهدید به كشتن معنی كرده‎اند.

2. یعنی حضرت نوح را با صدای بلند و فریادها طرد و رد می‎كردند و نه تنها با فریاد و هیاهو، بلكه با هر عملی مانع می‎شدند تا نوح دست از تبلیغ یكتاپرستی بردارد.[7]

3. علامه طباطبایی و برخی از دیگر مفسران احتمال سومی نیز داده‎اند كه «ازدجر» توضیح كلمه «مجنون»‌است یعنی می‎گفتند: نوح را جن آزار رسانده و عقل او را ربوده است و در نتیجه هرسخنی كه می‎گوید، جن در آن مؤثر است و آثار جن زدگی از سخنانش مشهود است، چه برسد به این كه نوح بخواهد وحی الهی را به مردم برساند.[8]

با توجه به معنی لغوی «ازدجر» و نیز تفسیرها و روایات اسلامی، از این آیات تبعید شدن حضرت نوح استفاده نمی‎شود و گویا نویسنده و مدعی تناقض پنداشته است كه رانده شدن یعنی تبعید كردن، ولی در عرف نیز از رانده شدن این مفهوم فهمیده نمی‎شود و اگر گفته شود فلانی را از سیاست راندند یا از جامعه راندند به این معنی نیست كه او را از كشور اخراج كردند،‌بلكه مراد این است كه دیگر فلانی نفوذ سیاسی و اجتماعی ندارد. بنابراین هیچ تناقضی در داستان حضرت نوح وجود ندارد، حتی اگر «ازدجر» در لغت و تفسیر هم معنی نمی‎شد باز باید به تبعید كردن استعمال نشود چرا كه خود آیه 38 سوره هود می‎گوید:

«قوم نوح وقتی از كنار كشتی نوح میگذشتند، او را مسخره میكردند»

و هیچ وقت نباید صراحت آیات قرآنی را با پندارهای ذهنی در تناقض دید و همه این سرگذشت‎ها برای عبرت‎گیری است كه خداوند می‎فرماید:

«این از اخبار غیبی است كه قبل از این تو و قومت بیخبر بودید و با وحی آگاهی یافتید، پس (ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ) شكیبایی پیشه كن كه عاقبت كار با اهل تقوا است.»[9]

= = = = =

پي نوشت ها:

[1] . طه / 99.

[2] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت،‌مؤسسه الوفاء، 1404 هـ. ق، ج 89، ص 94، باب 8، وحی 43.

[3] . مجمع البحرین، ج 3،‌ص 315 و العین، ج 6، ص 61 و لسان العرب، ج 4، ص 318.

[4] . طیب،‌عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378 هـ ش، ج 12، ص 351.

[5] . بحرانی،‌هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه البعثه، 1415، هـ. ق، ج 5،‌ص 219 و كاشانی، فتح الله؛ منهج الصادقین،‌تهران، كتابفروشی محمد حسن علمی، 1336 هـ. ش، ج 9، ص 97.

[6] . طوسی، محمد ، التبیان فی تفسیر القرآن،‌ بیروت، احیاء‌التراث العربی،‌بی تا، ج 9، ص 446.

[7] . مكارم شیرازی، ناصر؛ نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1374 هـ. ش، ج 23،‌ص 30.

[8] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه:‌محمد باقر موسوی، قم، اسلامی، 1374 هـ. ش، ج 19، ص 110 و ر. ك: صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان، قم، فرهنگ اسلامی، 1365 هـ. ش، ج 27، ص 483 و قرشی،‌علی اكبر؛ احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377 هـ. ش، ج 10، ص 443.

[9] . هود / 49.


موضوعات مرتبط: پیامبران اولوا العزم، قرآن کتاب هدایتگر، کارآمد و تغییر ناپذیر، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان
[ چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]

كرنش ساحران بر خدای موسی و هارون

حضرت موسی عليه السلام از پیامبران بزرگ بعد از تحمل سختی‎های فراوان و به دستور خداوند، برای هدایت فرعون و قومش به سوی قصر او حركت كرد تا حقیقتی را كه مأمور به ابلاغ آن بود به همه برساند، فرعون برای مبارزه و ترسانیدن موسی، دست به تهدید زد و گفت:

اگر از این ادعایت دست بر نداری و خدایی غیر از من بپذیری، ترا به زندان میاندازم!

موسی گفت: اگر چه دلیل روشنی هم بیاورم؟

گفت: دلیلت چیست؟

موسی عصای خود را به زمین انداخت به صورت اژدهایی درآمد!

فرعون گفت: معجزه دیگری هم داری؟

موسی دست در گریبان برد و بیرون آورد، كف دستش نور خیره كننده و درخشندهای داشت.

ولی حب ریاست آن چنان بر دل و جان فرعون حكم فرما بود كه موسی را ساحر و شعبده باز خواند و با تصمیم اطرافیانش قرار شد حضرت موسی با ساحران به مبارزه برخیزد، روز موعود فرا رسید و ساحران در میان انبوه جمعیت ترفندهای خویش را به كار بردند و موسی نیز عصایش را انداخت و همه ترفندهای ساحران را از بین برد، جادوگران كه چنین دیدند، دانستند موسی پیامبر خدا و عصایش معجزه الهی است در برابرش كرنش كرده به سجده افتادند و گفتند:

«به خدای موسی و هارون ایمان آوردهایم».[1]

ایمان آوردن و تسلیم جادوگران در مقابل موسی چیزی نیست كه قابل انكار باشد، ولی با این حال در سایت افشا این داستان را ساختگی دانسته و به وهم خویش به آیه‎ای از قرآن استناد كرده‎اند كه به هیچ وجه درست نیست كه گفته شود جادوگران ایمان آوردند چرا كه همین قرآن می‎گوید:

«هیچ كس به موسی ایمان نیاورد، مگر گروهی از فرزندان قوم او، آنان هم از فرعون و اطرافیانشان میترسیدند كه مبادا آنها را شكنجه كنند، زیرا فرعون از اسراف كنندهها و مغروران روی زمین بود.»[2]

با نگاهی به زندگانی حضرت موسی متوجه این مطلب باید شد كه ایمان به او در چند مرحله انجام گرفت:

· ‌در وهله‌ اول قوم و تبارش كه افرادی ضعیف و اندك بودند؛

· وهله‌ دوم پس از شكست جادوگران و تزلزل مردم نسبت به فرعون بود؛

· و در مرحله سوم بود كه بنی اسرائیل همه به او ایمان آوردند و قوم و لشكریان فرعون در دریا به عذاب الهی دچار شدند.

و آیه 83 سوره یونس به مرحله اول اشاره می‎كند، در این آیات، خداوند متعال وضع مؤمنین نخستین را یادآور می‎شود كه چون فرعون در اوج قدرت بود و از طرف اشراف بنی اسرائیل نیز نمی‎خواستند دنیای‎شان به خطر افتد، لذا به هیچ كس اجازه ایمان آوردن به موسی را نمی‎دادند و از این روست مؤمنان هماره ترس داشتند كه مبادا در اثر فشارهای زیاد و تهدیدها، ناچار به ترك آئین و مذهب موسی شده و به استثمار فرعون و اشراف درآیند.[3]

در تفسیر الفرقان نیز آمده:

گروهی در مرحله اول به حضرت موسی ایمان آورده بودند، ولی ترس از فرعون آنها را آزار میداد، ولی جادوگران چون معجزات موسی را دیدند و یقین كردند كه تا بحال در گمراهی به سر میبردند، گفتند:‌ما به خدای موسی و هارون ایمان میآوریم و وقتی هم مورد تهدید فرعون قرار گرفتند، ایستادگی نشان داده و به فرعون توجهی نكردند.[4]

بنابراین هیچ تناقضی در این آیات وجود ندارد به شرطی كه در مطالعه‌ قرآن به روایات اسلامی، ادبیات عرب، شأن نزول‎ها و مراحل زندگانی انبیای الهی توجه شود تا از انحراف در امان مانده و قرآن را آن چنانچه هست، درك كرده و به پیام‎هایش عملی گردد. و باید از مراحل زندگی انبیاء درس عبرت گرفت كه چگونه ایمان راسخ یك عده كه در ناز و نعمت بودند، توانست آنها را در مقابل مستكبری همانند فرعون، قدرتمند سازد و به فرعون بگویند كه ما به سوی خدای خویش خواهیم رفت اگر خواستی ما را مجازات كن و ما هراسی به دل راه نخواهیم داد.

= = = = =

پي نوشت ها:

[1] . ر. ك: اعراف / 12 / 103، طه / 76 ـ 56، شعراء / 51 ـ 22.

[2] . یونس / 83.

[3] . مكارم شیرازی، ناصر؛ نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1374 هـ ش، ج 8، ص 365.

[4] . صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365 هـ ش، ج 14، ص 142 و ر. ك: اعراف / 126 ـ 103، طه / 76 ـ 75،‌شعراء / 51 ـ‌22.


موضوعات مرتبط: پیامبران الهی راهنمایان سعادت، پیامبران اولوا العزم، قرآن کتاب هدایتگر، کارآمد و تغییر ناپذیر، ملت های گذشته عبرتی برای آیندگان
[ چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ ] [ ] [ فرج اله عباسی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

مطالب این وبلاگ حاصل مطالعات و دست نوشته‌های قرآنی و حدیثی است که برای نشر معارف دینی و استفاده جامعه اسلامی منتشر می‌شود.
انتشار مطالب وبلاگ نیازی به استناد دهی به این وبلاگ نیست و منابع متن مطالب کافی است.
صفحه انستاگرام:
https://www.instagram.com/foabbasi

صفحه ایتا:
https://eitaa.com/abbasi114



امکانات وب